[pro_ad_display_adzone id=5]
زیتون پرورده شمالی، بدون آناناس استوایی
Lyla Owfi
July 12, 2010
قشنگترین خاطرات ایام بچگیم ، سفرهای شمال بود
خوب یادمه که از زمانی که راه میوفتادیم هیجان دیدن دریا بود و اینکه تو اولین کس باشی که دریا رو میبینی
بعدش هم نوبت مغازه های سبد فروشی بود که از در و دیوارش انواع اقسام کارهای حصیری و اسباب بازیهای بادی آویزون بود
وای که چقدر هیجان داشتم هنوزم بوی اون مغازه ها توی سرمه و یه جورایی حسش میکنم
اما یک مسله که باعث دلخوریم میشد این بود که همیشه بزرگترها وعده مغازه جلوتر رو میدادن و این وعده بعضی وقتها روزها طول میکشید. چیزی که مسلم بود این بود که حتما میخریدن اما نمیدونم که چرا اینقدر خون بدلمون میکردن.
وقتی که مادر شدم تصمیم گرفتم که همیشه از همون اولین مغازه خرید کنم که بچه ها از شروع مسافرت کیف کنن
البته ناگفته نمونه که خودم هم با دیدن سبد ها و حصیرها مثل زمان بچگیم لذت میبردم
بنابراین هم من راضی بودم هم بچه ها
کم کم با بزرگ شدن بچه ها مراجعه ما هم به سبد فروشی محدود شد اما هر دفعه مسله ای که بیشتر به چشم میومد این بود که سبد های کارِ« چین» داره طبقه های بیشتری رو در مغازه ها میگیره، تا اینکه دیگه مغازه های سبدی حتی اون بوی قدیم رو هم نمیدادن
گذشت تا اینکه دو سال پیش بعد از مدتها رفتم شمال و با شوق وارد اولین مغازه سبدی شدم، هر چی نگاه کردم دریغ از یک سبد یا حصیر کار وطن
وقتی که از مغازه دار با حالت گله پرسیدم که چرا دیگه از کارهای خودتون ندارین گفت برای اینکه مردم اینا رو میخرن و دوست دارن
بگذریم هفته پیش شانس اینو داشتم که سفری به شمال داشته باشم. عجیب دلم هوای خرید سبد کرده بود. وقتی که با راهنمایی یکی از دوستان همسفر به بازار رامسر رفتیم، وارد اولین مغازه به اصطلاح سبدی شدم ،هرچی سرک کشیدم کاری از صنایع دستی شمال ندیدم، همه کارها بدون استثنا کار چین بود ، از فروشنده پرسیدم که اصلا شما هیچ کاری از خودمون ندارین؟
گفت چرا ، و در میون بیست ، سی تا کیف کار چین یک دو تا کیف بهم نشون داد که کپی همون چینی ها بود
خلاصه دست خالی و پکر از مغازه بیرون آمدم و دوستان همسفرم رو دیدم که جلوی یک ترشی فروشی محلی ایستادن . به طرفشون رفتم خانم خوش اخلاق فروشنده به همه یکی یک قاشق پلاستیکی داد و با اصرار از همه میخواست که از تمام رب ها و ترشی ها بچشن . ما هم همین کار رو کردیم و با حوصله از تک تک اونا چشیدیم ،خیلی متنوع بودن ادامه دادم تا رسیدم به آناناس های حلقه که به سه صورت ، ترش ، شیرین و ملس خود نمایی میکردن. بودن این عزیز در میان اونهمه ترشی های محلی مثل یک وصله نا جور بود . بهر حال همین طور که در فکر این حضور بی ربط بودم ، خانم فروشنده خوش اخلاق از ما خواست که ظرفی انتخاب کنیم که اون زیتون پرورده رو توش بریزه و ما هر سُسی که دوست داریم انتخاب کنیم که اون بقول خودش زیتون رو بسازه
در این میون خودش هم پیشنهاد میداد و بعد از تائید ما به ظرف زیتون اضافه میکرد.نوبت ظرف من که رسید دستش رو برد طرف آناناس که من ناخودآکاه داد زدم نه ، از اون نه
تمام کسانی که دور وبرمون بودن با نگرانی به من نگاه میکردن که من با معذرت خواهی براشون توضیح دادم که آخه اگه به این آناناس رو بدیم و ازش استقبال کنیم میترسم کم کم میوه های استوایی جای همه میوه های جنگلی و بومی خودمون رو بگیره. درست مثل همون اتفاقی که برای صنایع دستی شمالمون افتاد
خانم خوش اخلاق فروشنده هم با خنده گفت : اوو خانم جان تو هم چه فکرایی میکنی باشه نمیذارم و با سلیقه ظرف منو حاضر کرد و بدستم داد
اینقدر این زیتون خوش مزه بود که دلم نیومد که باهات شریک نشم
راستش تو خونه ما زیتون پرورده رو فقط با زیتون ،سیر، گردو چرخ کرده و رب انار درست میکنیم اما این زیتون مزه متفاوتی داره
موادی که برای درست کردن « زیتون پرورده متفاوت» لازم داری
زیتون بی هسته دو فنجون
گردو چرخ شده یک فنجون
رب انار ترش و شیرین مجموعا نصف فنجون
رب زغال اخته دو قاشق غدا خوری
رب تمشک یک قاشق غذا خوری
دالار یا درار (نمک سبز شمال) یک قاشق غذا خوری
سیر عزیز له شده چهار تا پنج حبه
خب دیگه لازم به تو ضیح نیست که تمام مواد رو مخلوط میکنی و با عشق نوش جان میکنی
اگه که گذرت بشمال افتاد تو هم این طعم های متفاوت رو به زیتون اضافه کن و یاد منم باش
اگرم که دوری همون مدلی که در بالا برات گفتم درست کن و به عشق و یاد طبیعت زیبای شمال نوش جان کن
اگر چه با مناظری که این سفر دیدم در طبیعت میان درختان سر سبز هم کم کم شیشه های آب معدنی و ظرف های یکبار مصرف داره جایگزین سرسبزی و طراوت اونجا میشه
به امید روزی که نه سبد و حصیر چینی در سبد فروشی ها ی شمال باشه ، نه آناناس خودشو قاطی میوه های محلی شمالی کنه و ما آدم ها هم یاد بگیریم بپاس لذت بردن از طبیعت زیبا اونو تمیز نگه داریم.
پس قرار ما دو شنبه دیگه.
Related
About the author: Lyla Owfi View all posts by Lyla Owfi
bah bah bah bahhhhhhhhhhhhhhhhhhh, ab dahanam ra oftad , delam be tap tap oftad….:)
Wow dahan adam ab miofteh. Mamnoon.
Lili jun,
Daset dard nakone. man bishter lezat mibaram as “introduction”! shoma bayad suru koni be nevestane roman. love,manijeh
vaghan bah bah
asheghe zeiton parvardam,ama sir torshia ham onam shishe shishe ke hamrahamon mikhordanam to safar yadesh bekheir.
دلم درد اومد لیلی جون! امیدوارم این مقالتونو همهء مردم بخونن.
خیلی ممنون مثل همیشه.
bah bah, mamnoon leila jan, ta hala ba robe akhte o tameshk nakhordam, bayad aaaaaaaaali bashe
delam be dar oomad, vaghean rast mirgin, ba zogh o shogh har bar in masire toolani ro mirim o moghe kharid ke mishe dast be harchi mizanim, chini! az zir digi begin ta zanbil o ……….. delam baraye roostaii haye zahmat kesh misooze ke hesabi kar o bareshoon kesad shode
shad bashi leila jan
خیلی خوبه که همه به طبیعت احترام بذاریم و دوستش داشته باشیم به اندازه سخاوتش من میترسم تا چند سال دیگه به جای درختان سبزوزیبا ساختمون های زشت سیمانی سبز بشه همون بلایی که سر باغ ها وکوچه باغ های شمرون اومد