من یک همسایه ایتالیایی دارم که بسیار دوست داشتنی و مهربونه
باید اینو هم بگم که بسیار تمیز و عاشق کار خونست .فصل تابستان که دیگه خودشو تو حیاط میکشه . غیر از گل و چمن بهترین سبزی ؛گوجه فرنگی و صیفی جات در حیاط اون پیدا میشه . چند سالی هم هست که با بذر ریحون و شاهی ؛ ایرونی که من بهش دادم دیگه بساط سبزیش حالت بین المللی پیدا کرده
امسال تصمیم گرفت که پشت دیوار مشترک ما « کدوی سیسیلی » بکاره و اینکار رو هم کرد. رشد برگهای این کدو بقدری زیاد بود که در مدت کمی از دیوار اون گذشت و سرازیر شد به طرف دیوار و حیاط ما. هر روز به تعداد برگها اضافه میشد اما از محصول خبری نبود
رشد این گیاه بقدر سریع بود که نا خودآگاه منو بیاد داستان « جک و ساقه لوبیا» می انداخت
من رفتم سفر و اواخر تابستان که برگشتم دیدم با اینکه دیوار ما کاملا در محاصره برگهای سیسیلی است اما از کدو خبری نیست . دیگه همسایه بکلی از دیدن کدو نا امید شده بود. اما یک روز صبح من دیدم که لا به لای برگهای کدو که حالا تقریبا تمام دیوار ما رو پوشونده بود چند تا کدو جونه زده با خوشحالی این خبر رو به همسایه مهربان دادم و او هم که از خوشحالی نمیدونست چکار کنه بطرف حیاط ما دوید. بعد که از دیدن کدو های تازه جونه زده مطمن شد ؛ با قیچی خیلی ماهرانه دور و بر کدو هارو از برگهای اضافی خالی کرد
شاید باور نکنی که رشد این کدو ها هم به همون سریعی برگهاش بود ؛ و هر روز بزرگتر از روز قبل میشد. نکته جالب توجه این بود که فقط یکی از این کدو ها به مرحله رسیدگی رسید و بقیه در شروع راه سیاه شدن و بدرد نخور
من نسبت به این کدو بسیار حساس شده بودم که نکند در حیاط ما بلایی سرش بیاد و من شرمنده همسایه عزیز بشم
آخه میدونی در حیاط خود صاحب کدو ؛ هیچ کدویی که بعمل نیامده بود هیچ سایه بیش از حد برگهای کدو هم باعث شده بود که امسال صیفی جاتش هم بدرد نخور بشن
بقدر ی این کدو بلند شده بود که من تقریبا یکجورایی ازش میترسیدم اما اون بی توجه به وحشت من روز بروز بلند تر میشد. برای اینکه باور کنی عکسش رو برات میذارم
روزی همسایه مهربان اومد پیش من و گفت که دیگه وقتشه که کدوتو از شاخه جدا کنی
گفتم کدوی من ؟
گفت آره چون این طرف خونه تو رشد کرده مال توست
باور کن همون موقع که این حرف رو زد یک دفعه جریان پیچ امین الدوله حیاطم اومد تو نظرم؛ و از خجالت خیس عرق شدم
(در پست « باربکیو به افتخار پیچ امین الدوله » موضوعش رو برات نوشتم ؛ اگه یادت نیست برو دو باره بخونش )
بهش گفتم که بابا جون من اصلا نمیدونم باید با این عظمت کدو چکار کنم . اونم سر صبر توضیح داد که : باید اینو کوچک ؛ کوچک ببری و بذاری تو فریزر و دلمه یا سوپ مینسترون ایتالیایی با پاستا درست کنی .
بعد از کلی بحث و مذاکره همسایه مهربان راضی شد ک که من فقط یک تکه از این کدوی بلند بالا رو بردارم برای درست کردن سوپ . بشرطی که دستورش رو خودش بهم بده.
من سوپ مینسترون درست کرده بودم اما نه با پاستا
جالب اینه که وقتی که داشت مواد لازم سوپ که کم از یک غذای کامل رو نداره بهم میداد. وقتی که به اندازه پاستا رسید یواش گفت اگه از روز پیش تو یخچال پاستا داری همونو بریز؛ این کاریه که مادر م و مادر بزرگم میکردن..
خنده ام گرفت و یک آن فکر کردم شاید منم اصلیتم ایتالیاییه چون گاهی منم تو ی سوپ از رویداد های هفته در یخچال استفاده میکنم و بعضی وقتها هم بچه ها با دیدن یک چهره آشنا در سوپ مچم رو میگیرن
موادی که برای سوپ « مینسترون ایتالیایی با پاستا » لازم داری
عشق بمقدار کافی
همسایه خوب یکی از نوع مهربونش
روغن زیتون اعلا دو قاشق غذا خوری
سیر نازنین له شده دو حبه
پیاز محترم خرد شده یکی دونه خوبش
کرفس ترو تازه ریز شده دو ساقه تردش
هویج این نارنجی خوشرنگ چهار گوش شده دوتا متوسطش
رب گوجه چهار قاشق غذا خوری
گوجه فرنگی قرمز خوشگل ریز شده یک دونه اما بزرگش
آب مرغ ۶ فنجون
آب ساده لوله کشی دو فنجون
جعفری تازه خرد شده یک فنجون
کدوی سیسیلی باعث و بانی این غذا به اندازه یک کدو سبز وطنی خودمون
نخود فرنگی یک فنجون
لوبیا سفید کنسروی یک فنجون
پاستای نپخته هر مدلی که دوست داری یک فنجون
اُرگانوی خشک بهمراه ریحون خشک مجموعا یک قاشق غذا خوری
نمک و فلفل هم که به هر اندازه که دوست داری
پنیر پارمژان دو قاشق سوپخوری
شما توجه کن که جمع کردن این دوستان سبزیجات برای درست کردن این سوپ ایتالیایی وقت گیر تر از درست کردنش است
شما در یک قابلمه عیالواری بزرگ و خوشگل روغن زیتون رو بریز . بذارش روی حرارت متوسط رو به بالا همین که داغ شد ؛ پیاز و سیر عزیز رو بریز توش و بهش فرصت بده تا کمی تغییر رنگ بده. وقتی که این اتفاق افتاد؛ تمام دوستان بالا رو منهای پاستا ؛جعفری و پنیر پارمژان بریز در قابلمه و همینکه به جوش افتاد درش رو نیمه بذار و زیرش رو کم کن و حدود نیم ساعت بهشون فرصت بده تا با هم کنار بیان.
وقتی که که دیدی که مواد پخته خیلی با احترام پاستا رو بریز توی سوپ و ۸دقیقه بهشون فرصت بده . در آخر هم جعفری های ترو تازه رو بریز و همی بزن و در قشنگترین ظرف خونت بریز . پنیر رو بریز روش ودر کنار اونایی که دوست داری نوش جان کن
تا دوشنبه دیگه خوش و خرم باشی و عاشق
سفره اینترنتی فیس بوک یادت نره
چهار شنبه هم عکسهای قسمت « استرس عزیز» کتابم رو در سفره اینترنتی فیس بوک ببین
هر کسی عظمت این کدو رو باور نکنه من یکی چون از نزدیک دیدم باورم میشه فقط میخوام بدونم مزه اش چه جوری بود چون وقتی که دیدمش نصف عکس الانش بود…….
مثل همیشه عالی . مرسی لیلی جون
عزیزم چه همسایه مهربونی.
خدا برات نگهش داره 😉
فقط کاش عکس این کدو خان رو میگرفتی تا ما ام ببینیمش.
به هر حال به قول خود شما این سوپ با این همه مواد و سبزیجات کم از یه غذای کامل نداره.
ممنون عزیزم و مرسی که به من سر میزنی.
شاد باشی.
Kheyli jaleb. Mamnoon.
از وبلاگت خوشم اومد یه نو آوری خوب توشه . تا جائی که تونستم خوندمشون . برا دو سه تائی هم نظر گذاشتم . به جمع کوچیک دوستانه من خوش اومدی . لینکت کردم . شاد باشی
سلام
اول بگم سوپتون به نظر عالی میاد من م که عاشق سوپ میرم که درستش کنم
دوم اینکه من با اجازتون نظر شما رو در وبلاگ پنجره خونه من از روی کنجکاوی خوندم باخودم گفتم شاید اینطوری بشه کمک کنم فونت نوشته ها رو درشت تر کنیدبار یخوانندگانتا راحت تر باشه مخصوصاً همون خانم معلم جونم
و حالا کد ها :
ابتدای متنی که می خواهید بزرگ تر دیده شود رو با کد
html
body
“font size”=+4
متن مورد نظر شما که میخوهید بزرگتر دیده شود
در اینجا متن 4 برابر فونت فعلی می شود
font/
body/
html/
در تمام موارد بالا کلمات به زبان انگلیسی در تگ باز بسته قرار دارند تا اجرا شود من برای اینکه اجرا نشود در تگ ها نذاشتم.
در صورت مشکلی وجود داشت خبرم کنید در خدمتم
پایان
چقدر کدوی جالبیه من ندیده بودم تا بحال
و چه سوپ خوشمزه ای دستت درد نکنه لیلا جون
لیلا جون نوش جانت
راستش منم ندیده بودم