چند روز پیش میخواستم که سالاد ذرت درست کنم
برای پختن ذرت یک قابلمه خوشگل رو آب کردم و گذاشتم روی حرارت تا جوش بیاد . به خودم گفتم که تا این آب جوش بیاد برم یک گشتی تو اینترنت بزنم و بیام
اماپای کامپیوتر رفتن همان تمام شدن آب و سوختن قابلمه همان و صد البته روانه شدن قابلمه به سطل آشغال
آخه به مطلب جالبی برخوردم . نوشته بود که یک روزنامه نگار در امریکا پشت چراغ قرمز به یک فقیر بی خانمان؛ برمیخوره که صدای فوق العاده ای داشته . ازش فیلمی میگیره میذاره روی « یو تیوب* » که با گشتن این فیلم توی اینترنت جوری شهرت پیدا میکنه که باعث میشه نه تنها زندگیش عوض بشه که حتی پیشنها د کار هم بگیره
بعدم دیگه همه جا از خبرش پر میشه که بخاطر اعتیاد خونواده و همه چیزش رو از دست داده بوده و خلاصه که تو خیابون میخوابیده . اما حالا که دو ساله بقول خودش پاک شده این شانس بهش رو اورده
خدا رو شکر که یکی از اینهمه آدم بیچاره عاقبت بخیر شد .با دیدن این مطلب ذهنم بسرعت نور سفر کرد به بچگیم و خونه مادر بزرگ در شیراز . خودت میدونی که
قدیما مراجعه کنندگان در خونه ها خیلی بودند از فقیر و دستفروش بگیر تا نفتی و هندونه و خربزه فروش. مادر بزرگ عزیز منم که امکان نداشت کسی رو دست خالی روونه کنه . و همیشه بساط چای و پذیرایی دم در؛ براه بود
بعضی وقتها مراسم پذیرایی بسیار مفصل میشد و اتفاقات جالبی هم میوفتاد. مثلا یکی از این دفعات که دستفروشی به اتفاق خرش برای فروش آمده بود مادر بزرگ عزیز تشخیص دادن که حیوان زبان بسته خیلی خسته است و در دهن خره هم چای ریختن . اون زبون بسته بیچاره که دهنش سوخته بود بجای عر عر مثل اسب شیهه میکشید
قطعا اگر اون زمان حمایت از حیوانات بصورت امروزی بود بخاطر اینکار پرونده ای برای مادر بزرگ عزیز من باز میشد
اتفاق جالب دیگه مربوط به زمانی بود که دستگاه ضبط صوت تازه به خونه ها راه پیدا کرده بود
و این پدیده خیلی برای اون زمان عجیب بود. یکی از این مراجعه کننده ها ؛ فقیری بود که صدای خیلی خوبی داشت و شعر های قشنگی هم میخوند . یک روز که به در خونه آمد دایی من که عشق ضبط صدا کشته بودش به اون آقا گفت بخونه تا دایی من صداشو ضبط کنه. البته باید اینو در نظر بیاری که ضبط صوت های قدیم خیلی بزرگ بودن بهشون میگفتن ریل. دوتا دایره بود که بدنبال هم میچرخیدن و یک میکروفن با یک سیم بهش وصل میشد خلاصه به راحتی حالانبود که تو سریع این کار رو انجام بدی بعضی وقتها طوری که اصلا خود طرف هم نفهمه که صداش ضبط شده
اونروز صدا ضبط شد؛ اما بعد از چند ساعت. چندین بار هم برای خود خواننده پخش شد و اونم کلی خوشش اومد و .
کیف کرد و بعد از خوردن چای و شیرینی رفت. بعد از چند روز دیدیم که یک نفر بد جوری میزنه به در وقتی که هراسون در رو باز کردیم دیدیم همون کسی بود که صداشو ضبط کرده بودن میگفت صدامو پس بدین چون به من گفتن که شما میخواهید صدامو بفروشید به رادیو
دردسرت ندم بالاخره این مسله بعد از کلی صحبت و وساطت همسایه ها حل شد
اونروز که این برنامه فقیر بی خانمان رو دیدم گفتم ببین یکی این میشه که درست در زمان مناسب یک جایی قرار میگیره و معروف میشه و کار پیدا میکنه .یکی هم میشه اون فقیر خیابون فردوسی شیراز
البته مسلما اگر زمان قدیم هم یو تیوب بود و دایی من صدای ضبط شده رو میذاشت روش شاید که اون فقیر خوش صدا هم الان وضعیتش فرق میکرد
اینم دستور سالادی که باعث شد یک قابلمه من روانه سطل آشغال بشه
موادی که برای سالاد « بموقع و جای درست »لازم داری
عشق بمقدار کافی
شانس اینکه بموقع جای درست باشی خیلی زیاد
ذرت پخته دو فنجون
فلفل دلمه ای تپل در رنگهای قرمز؛ زرد؛ سبز ریز شده از هر کدوم یک نصفه
جعفری سبز و خرم ریز شده نصف فنجون
هویج نارنجی خوش رنگ رنده شده یک فنجون
پیاز چه جوان ریز شده ۵ ساقه کامل
تخم مرغ پخته شده کمی ریز شده سه تا خوبش
آب لیمو ترش تازه ۱/۴ فنجون
رنده پوست لیمو یک قاشق غذا خوری
روغن زیتون اعلا سه قاشق غذا خوری اما من بیشتر میریزم
نمک و فلفل هر چقدر صلاح میدونی
در یک کاسه بزرگ حالا اگه خوشگل هم نبود مهم نیست تمام مواد رو بریز و بعد از اضافه کردن آبلیمو ؛ روغن زیتون؛ رنده پوست لیمو و نمک و فلفل حسابی همش بزن . ازش کمی بخور اگه همه چیز میزونه اونو در یک ظرف زیبا بریز و با عشق در سفره پر از محبتت بذار
به امید اینکه درٍ تمام خونه ها با عشق بروی دوستان باز باشه
و درٍ تمام خونه ها بروی غم و غصه بسته باشه
تا دوشنبه دیگه پر از عشق و شور باشی
سفره اینترنتی فیس بوک فراموش نشه
*YouTube
خیلی خندیدم لیلی جون. یاد خانم دایی جون عزیز بخیر.
kheli kheli khoo bood, ham dastanesh ham dastoor saladesh daste gooletoon dard nakone..LOL
من همان دایی ضباتم
خیلی قشنگ بود مخصوص سوختن دهن خره!
عزیزم چقد جالب بود. هم شانس اون فقیری که حالا دیگه زندگیش بهتره. هم اون الاغ طفلکی هم اون بنده خدا که فک کرده ممکنه با فروش صداش به رادیو چه اتفاقی بیفته براش 😉
سالاد که خیلی عالیه. دست گلت درد نکنه عزیزم.
شاد باشی.
saladet khaili khoobeh va dastanet ghazayeh manam soozond mamnoonnnnnnnnnnnnnnn
داستان بامزه ای بود…. البته داستانهای قدیمی رو که میخونم در مورد مهربونی پیرمردا و پیرزنا و صفا و سادگیشون همین حس بهم دست میده
بابت سالاد خوشمزه هم ممنون! من خودم که طعم ذرت رو خیلی دوس دارم و مطئنم این سالاد رو هم خواهم پسندید!
مرسی عزیزم
چه جالب :)))
راستی دوستم لینکت کردم
سلام دوست نازنینم …خیلی جالب بود آخه هم داستان هم خاطره وهم سالاد فوق العاده شما …
ALIIIII BOOOOD 🙂
Kheili jaleb boooood,,,dastetoon dard nakone.:)
ali bood merci ma ham be khatere internet az in ghabil karha khile anjam midim tanha shooma nistid
سهیلا جان خوشحالم که خوشت اومد
شاد باشی عزیزم