زمانی که مدرسه میرفتم ، همیشه بهمون تذکر میدادند که در راه مدرسه اگه دم خونه ای یا گوشه ای کاغذ تا شده دیدین اصلا طرفش نرید و نخونینش که بد گیر میوفتین.اما هیچوقت کسی بهمون نگفت که چی توش نوشته که باعث گرفتاری میشه
راستش منم بدم نمیومد که یکی از این نامه ها به تورم بخوره ؛تا بدونم چطوری گیر میوفتم
. یکی از اون روزهای خوش زمان مدرسه؛ همون روزایی که شادیها دَمِ دست بودن
.همون روزایی که هر وقت اراده میکردیم خوش بودیم و همه چیز و همه کس رو به شوخی میگرفتیم
با چند تا ازدوستان کیف و کتاب بدست همونطور که بلند بلند حرف میزدیم، شوخی میکردیم و میخندیدیم به طرف مدرسه میرفتیم . که دیدیم که چند پسر جوان و خوش تیپ دارن به ما نزدیک میشن . کمی خودمون رو جمع و جور کردیم و بقول امروزی ها کلاس گذاشتیم . اما تا اومدیم ببینیم که چی به چیه یکی از اونا خیلی سریع یک نامه تا شده داد دست یکی از دوستان ، و بسرعت از ما دور شدن، دوست هیجان زده ما هم فوری مثل کسی که میون یک عالمه شرکت کننده مسابقه دختر شایسته اسم اون در اومده باشه فوری با غرور زیاد از ما فاصله گرفت و تقریبا ما رو ندیده گرفت و با هیجان شروع به خواندن نامه کرد. اما یکدفعه وایساد و دیگه نتونست قدم از قدم بر داره و در جا خشک شد،ما که بهش رسیدیم دیدیم که دوست عزیز هرچی بیشتر میخونه چشماش گرد تر میشد و رنگش بیشتر میپره.بعدم شروع کرد به فحش دادن و نامه رو پرت کرد رو زمین، تا ما خواستیم بریم طرف نامه با حالتی پرید به طرف نامه و داد زد که نخونید که گیر میوفتید
همون موقع فهمیدیم که ای داد از اون نامه های معروف بوده، اون دوست ما هم که فاصله خوشی و ناخوشیش فقط چندلحظه بود زد زیر گریه که فردا امتحان دارم چه جوری میتونم از روی این نامه ۱۲۰ بار بنویسم و به ۱۲۰نفر بدم؟
وقتی حالت متعجب ما رو دید ،توضیح داد که توی نامه نوشته که یک زن جوون یک مرض لاعلاج داشته ؛کلی شرح و احوال داده بود که چکارا کرده و حالا شفا پیدا کرده . بعدم نوشته بود که هر کس که این نامه رو میخونه باید از روی این نوشته ۱۲۰ بار بدون کم و کسر بنویسه و به ۱۲۰ نفر بده در غیر اینصورت به همان مرض دچار میشه و خلاصه هزار بلا سرش میاد بیچاره دوست عزیز ما یکریز گریه میکرد . با اینکه همه بهش گفتیم ول کن بندازش دور اما راستش خودمون هم کمی ترسیده بودیم . دردسرت ندم آخرش قرار شد که نفری ۳۰ بار از روی نامه بنویسیم و پخش کنیم . لازم نیست که بگم فرداش امتحان هممون خراب شد و حالمون هم گرفته شد .دیگه بعد از اون روز نه از دست کسی کاغذ گرفتیم و نه به هیچ کاغذ تا شده ای نزدیک شدیم
با گذشت زمان کم کم این خاطره هم کمرنگ شدند و ما دوستان هم ؛ از هم دور
چند وقت پیش به عادت هر روز صبح به سراغ ایمیلهام رفتم معمولا ایمیلهایی رو که فرستنده اش رو نمیشناسم باز نمیکنم ، اما این یکی از یک دوست بود اونم از نوع قدیمیش، و موضوعش رو هم نوشته بود ؛ حتما بخوانید
منم بدون معطلی بازش کردم با ناباوری دیدم ای بابا از همون مدل نامه منتهی این دفعه بجای راه مدرسه و تو خیابون، با تکنولوژی جدید به سراغم آمده
با کلی ؛ توضیح نوشته بود که اگه این ایمیل رو برای ۵۰ نفر فوروارد نکنی چنین میشه و چنان میشه
خیلی عصبانی شدم و بدون معطلی ایمیل رو با چنان ضربه ای دیلیت کردم که یک آن فکر کردم که کیبورد شکست، این کار رو کردم که نکنه شک برم داره و همون حماقت زمان جوانی رو بکنم
با خودم گفتم با وجود اینهمه پیشرفت ؛و گذشت سالها برای بعضی ها هنوز همون آش و همون کاسه است
حرف آش شد ؛ یاد یک دستور قدیمی « آش کشک » افتاد . دیدم بهتره این هفته این
.آش رو درست کنم که مناسب هوای اینروزام هست
موادی که برای آش قدیمی لازم داری
عشق بمقدار کافی
آرامش به اندازه تمام ناآرونی های دنیا
نخود آبگوشتی پخته یک فنجون
لوبیا سفید پخته یک فنجون
برنج نصف فنجون
پیاز داغ یک فنجون
نعنا سه قاشق غذا خوری
کشک از یک چهارم فنجون تا یک فنجون هرچه قدر دوست داری
نمک و فلفل و زردچوبه هر چقدر صلاح میدونی
شما محبت کن در یک قابلمه مناسب و زیبا کمی روغن مایع بریز . بذارش روی حرارت متوسط روغن که داغ شد نعنا خشک روبریزی همش بزن و زردچوبه رو اضافه کن . بعدم پیاز داغ رو بریز و کمی که هم زدی نخود؛لوبیا سفید و برنج رو که خوب شستی اضافه کن و قبل از اینکه نعنا داغت ؛ بسوزه آب اضافه کن و وقتی جوش اومد زیرش رو کم کن و درش روبذار . گاهی همش بزن که ته نگیره
آشت که حسابی جا افتاد کشک رو در کمی آب حل کن و به قابلمه اضافه کن و بعد از چند جوش در یک کاسه خوشگل بریزش و هر چه هنر داری در تزئینش بکار ببر
.بعدم طبق رسم سفره اینترنتی در کنار اونی که دوست داری نوش جان کن
تا دوشنبه دیگه تمرین کن که نه تنها ایمیل های اعصاب خُرد کن ؛بلکه تمام مسایلی که با عث میشه که ناراحتت کنه رو با شجاعت دیلیت کنی
دقیقا من هم مثل شما هر وقت از این ایمیل ها و یا حتی اس ام اس های این جوری به تورم میخوره بدون معطلی پاکش میکنم و به به ..به این آش کاش الان یک کاسه ازش جلوی روم بود خیلی میچسبید
مرسی بانوی عشق….موضوع جالبی را مطرح کردید…دقیقا من هم با خووندن این میل ها این احساس را دارم که بعضی از این خرافه ها از بین نمیرن بلکه با تکنولوژی شکلشون عوض میشه…
فاطی عزیز
کاش اینجا بودی و با هم میخوردیم و هر چیزی هم که آزارمون میداد رو بکل دیلیت میکردیم
شاد باشی 🙂
دقیقا همینطوره لیلی جان
ممنون از محبت همیشگیت عزیزم
شاد باشی
اتفاقا لیلا جون از این نامه ها به تور منم خورده بود و نشستم و نوشتم و چه کاری بود ها!!!!!!!!!1 بطالت محض و البته چه حماقتی….. الان موضع دیگه خنده داره ولی برای منم از این ای میل ها گاهی می رسه. خنده ام می گیره که هنوز بعضی ها به این تکرارهای بیهوده اعتقاد دارند. حالا ورژن های قدیمی به امام پیغمبرا مربوط بود الانی ها حرفای دالایی لاملا رو ایم میل می کنن و می گن اگه تا فلان دقیقه دیگه فوروارد نکنی به ارزوت نمی رسی و فلان و بسار…….من از لجم فوروارد نمی کنم 🙂
لیلا ی عزیزم منهم چندین بار از این نوع ایمیل از طرف دوستاان و اشنایان نزدیک و روشنفکر گرفته ام و جای تعجب
است که اخه چرا اینها؟؟؟ بهرحال بهترین کاری که میشه کرد که نامه رو به خودشون برگردونی و فقط بنویسی تو دیگه جرا؟
جمله «نخون که گیر می افتی» خیلی جالب بود!چه کارا که از این ملت سر نمیزنه!
خوبه باز تو هیچی پیشرفت نکرده باشیم تو خرافات پیشرفت کردیم
این از همون آشهاست که مال خالمونه و چه بخوریم و چه نخوریم پامونه؟یه چیزی تو مایه های آش های آمنه
افسانه جان
فکر کنم که این بلا سر خیلی ها اومده
من که از لجم دیلیتشون میکنم
شاد باشی عزیزم
غزل جان
من حتی اون کار رو هم نمیکنم
اما خب بد فکری هم نیست شاید منم یکبار این کار رو بکنم
شاد باشی عزیزم
تارلا جان
واقعا هم گیر افتادیم
شاد باشی عزیزم
طاطا جان اگه آش آمنه باشه که عالیه
شاد باشی طاطا خانم
لیلا جان از نامهها و کاغذهای تا شده و درخواستهای آنچنانی به زیبایی نوشته بودی که در دنیای مجازی نمونههای تکامل یافته آن را هم به وفور میتوان دید . به نظر من این خرافات در وجود ما به گونهای نهادینه شده که حتی پختن بعضی آشها را هم شامل میشود با این تفاوت که بجای نوشتن ، در طول زمان پخت و هم زدن باید به دفعات کلمات و یا جملاتی را تکرار کنی تا حاجت یا مرادی حاصل شود در واقع خرافات اینبار بجای کتبی بصورت شفایی ما را به بازی میگیرد .
فرشاد جان
این موضوع آش دیگه جدید بود من نشنیده بودم
حق با شماست اما بشرطی که اعتقادات رو با خرافات اشتباه نگرفته باشی
شاد باشی
دوست ندارم خودم رو اسیر خرافات کنم هر چند مردم خیلی وقتها اونها رو با اعتقادات دینی اشتباه می گیرندولی امیدوارم درک و فهم همه بالا بره و کسی خودش رو اسیر این کاغذها نکنه و بدونه با قلب پاک و نیت خالص خواستن چیزی از خدا خیلی بهتر از اینه که گرفتار این خرافات بشه که نتیجه اش ناامیدی ست لیلای عزیزم من اش کشک درست می کنم ولی با جو حالا اینبار با برنج درست میکنم میدونم حتما خوب میشه تا دوشنبه بعد که دوباره یه دستور خوب بهمون بدی به خدا می سپار مت
برشتوک جان
بسیار زیبا نوشتی عزیزم
ممنون از محبت همیشگیت
شاد باشی