امروز یاد اتفاقی افتادم که در یکی از سفر هام برام پیش آمد
در هواپیما کنار پنجره نشسته بودم که یک دختر خانم خیلی جوان، بچه به بغل، با کیف نسبتا سنگینی روى دوشش قصد نشستن روی صندلی بغل دستی من رو کرد. بالاخره هم نشست، اما چون کیف روی شونه اش قسمتی از راهروی هواپیما رو بسته بود بدون اینکه نظر من رو بخواد بچه اش رو داد بغلم! خب منم به ناچار بچه رو که لب ور چیده بود و بقول معروف غریبی میکرد گرفتم تا مادر با خیال راحت اسبابش رو بالای سرش بذاره و بشینه بچه هم یک نگاه به من میکرد و با بغض دستشو بطرف مادرش دراز میکرد
بالا خره مادر خسته نشست و با یک تشکر بچه که دیگه به گریه افتاده بود را از من گرفت
بعد از چند دقیقه پدر بچه که برای پدر بودن واقعا جوان بود با هد فون روی گوش از راه رسید و در صندلی با فاصله راهرو کنار خانم جوانش نشست
بچه هم که همچنان بی قراری میکرد در بغل مادر بالا و پایین میشد مهماندار با یک کمربند اضافه آمد و از مادر خواست که بچه رو در بغل بگیره تا اون کمر بند رو به دوتا شون ببنده اما بچه رضایت نمیداد و مادر که کلافه شده بود بزور بچه رو نشوند و گریه بچه به شیون مبدل شد.مهماندار هم گفت نگهش دار تا هواپیما بلند بشه
مهماندار كه از جلوی دید من كنار رفت، دیدم پدر بچه چنان غرق شنیدن موزیک است که انگار نه انگار این بچه و مادر یک نسبتی با ایشون دارند. دردسرت ندم هواپیما بلند شد ؛ بچه همچنان بیتابی میکرد ؛ سینی غذا آوردند که طبیعی بود که مادر غذا رو نگیره چون بچه فرصتی برای خوردن بهش نمیداد اما پدر جان غذا رو خورد یکی دو بار هم با دهن پر به خانمش گفت “بخور خوبه ها!” زن که عرق به سر و صورتش نشسته بود گفت “نه تازه آروم شده میترسم باز به گریه بیوفته“. پدر هم گفت: هر جور راحتی و به خوردن ادامه داد
دوباره بچه به گریه افتاد من کاری از دستم ساخته نبود چون بچه از من میترسید و تا چشمش به من میافتاد میزد به گریه
مادر میخواست براش شیر درست کنه از شوهر خواست کیفش رو بهش بده اونم بالاخره رضایت داد و گوشی رو از گوشش در آورد و بلند شد و کیف رو در میون نق نق بچه و صدای موزیکی که از گوشیش میومد پایین آورد ؛ شیشه و قوطی شیر رو از کیف بیرون آورد وبدست خانمش داد. واقعا داشتم از تعجب شاخ در میآوردم یعنی حتی نمیخواست کمکی برای درست کردن شیر بکنه. ولی در میان حیرت من ؛ زحمت کشید و خیلی شیک رو به خانمش و با اشاره به من، گفت “از خاله کمک بگیر“. من چنان جوش آوردم که اصلا متوجه بلندی صدام نشدم ؛ رو به پدر برنامه ریز کردم و گفتم “جناب! این خاله که اینجا نشسته و سرش از گریه بچه شما داره میترکه، بچه هاش رو بزرگ کرده و هیچ علاقه ای هم به تکرار اين تجربه نداره” و روم رو به طرف پنجره برگردوندم. با اینکار هم خودم سبک شدم و هم اینکه بچه از داد من ساکت شد و رفت بغل باباش و بالاخره پنج دقیقه به نشستن هواپیما من و مادر جوان نفس راحتی کشیدیم
و اما دستور این هفته که هیچ ربطی به ماجرای بالا نداره فقط منتظر فرصت بودم تا اون رو با تو شریک بشم
وقتی که برای اولین باراین شیرینی زیبا رو در اینترنت دیدم باورم نمیشد که اینقدر آسون و خوشمزه باشه. اینقدر مورد استقبال اهل منزل قرار گرفت که در همان هفته اول چهار بار درستش کردم. به تو هم پیشنهاد میکنم که درستش کنی و از مزه خوبش لذت ببری
موادی که برای « گل رُزِ شیرین » لازم داری
عشق بمقدار کافی
سیب سرخ دوتا خوبش
لیموی زرد نصفش
خمیر هزارلا یک ورقه
Puff pastry
مربای پرتقال یا زرد آلو؛آرد و دارچین را بذار دم دستت تا بگم
شما محبت کن اول فرت رو روی درجه ۳۷۵ فارنهایت روشن کن تا اونهم مثل دلت گرم بشه
سیبها را با پوست بصورت ورقه های نازک ببر. در یک کاسه مناسب بریزشون نصف آب لیمو ترش رو روشون بریز و روشون رو آب بریز تا کمی روی سیبها رو بگیره توجه داشته باش که کاسه نباید زیاد بزرگ باشد
برای سه دقیقه بذارشون در ماکرو فر بعد که درشون آوردی در آبکش بریزشون تا آب های زیادیشان برود
خمیر را پهن کن و از درازا به شش قسمت ببرشون؛ ما باید شش خمیر نوار مانند داشته باشی با قلم مو کمی آب مربا روی خمیر ها بزن بعد سیبها رو کیپ تا کیپ جوری که قسمت پوست دار آن به طرف بالا باشد روی خمیر کنار هم بچین کمی پودر دارچین روی سیبها بپاش حالا لبه پایین خمیر رو روی سیبها برگردون به اندازه ای که سر سیبها بیرون بماند . درست مثل اینکه سیبها رو در یک جیب لبه دار گذاشتی؛ بعد با سلیقه مثل رولت؛ خمیر را بهمراهی سیبها رول کن؛ خیلی راحت به یک شیرینی بشکل گل رز میرسی که بسیار زیبا هستند هر کدام را در یک قالب مافین بذار و برای ۴۰ تا ۴۵ دقیقه روونه فرشون کن
بعد که به مرحله طلایی زندگیشون رسیدن از فر درشون بیار و روشون رو کمی پودر قند و دارچین بپاش .
در قشنگترین ظرف خونه ات بذار و در کنار اونی که دوست داری نوش جان کن
نکته اینکه شما میتونی قسمت مربا رو حذف کنی و مطمئن باشی که هیچ اتفاقی نمیوفتد
برای رسیدن به سفره اینترنتی فیس بوک اینجا کلیک کن
به به منم درست کردم از این رزهای شیرین خیلی خوبه ممنون
بله دیدم بسیار هم زیبا بود
شیرین کام باشی
بدترین اتفاقی که ممکنه در هواپیما بیافته اینه که بچه یا بچه هایی در طول پرواز گریه کنن!!! از سقوط هواپیما هم بدتره!!!ممنون از دستور شیرینی زیبا
🙂
مریم جان به نظرم شما هم از این خاطره ها دارید
اما در شرایط من پدر بچه از خود بچه اعصاب خورد کن تر بود
بچه بیچاره که تقصیری نداشت
شیرینی نوش جان
لیلا جون رفتم که با بچه ها این شیرینی را درست کنم مخصوصا این تعطیلات طولانی که از شدت ترافیک و خاک وآلودگی صوتی و تصویری ومحیط زیستی ،سرت را هم از خونه نباید بیاری بیرون اما در مورد اون آقای بی مسئولیت ، به نظر من تقصیر ما زنهاست چون اکثرا بلد نیستیم تربیتشون کنیم دور و بر ما پر است پسرهائی که تاج سر مامان هستند و خانواده همه جوره در خدمتشون
ناهید جان عزیز
چه خوب که قراره این شیرینی رو با بچه ها درست کنید
از حالا بگم که نوش جان همگی
شیرین کام باشید
در مورد همسفر بی خیال هم با شما کاملا موافقم
همیشه از دیدن کامنت های شما خوشحال میشم
Azizam kash az aval jato ba shohare in khanoum avaz mikardi ta rahat bashi.
زهره جان اگر فکر میکردم اینقدر طول میکشه حتما اینکار رو میکردم اما اون پدری که من دیدم مطمئنا جاش رو به من نمیداد
🙂
شاد باشی