All posts by Lyla Owfi »
اِمیلی دیکِنسون وآفتابه مسی
بچه که بودم با “دایی وسطیم “ عالمی داشتم. یک کم که بزرگتر شدم، هراز گاهی دستبردی به کتابهای جیبی کتابخانه اش میزدم عاشق کتابهای جیبی بودم. کتابهای خوش اندازه و سبک وزنی
Read More »آفتابه مِسی و پاناکوتای راه دور
میگفت : زمین رو یک کم بیشتر از اندازه ریشه گلت گود کن ؛ گلدون گل رو بر دار و با بیلچه یک تقه بزن کنارش ؛ اینکار مثل اینه که داری ازش اجازه ورود به
Read More »بی حوصلگى و روزهاى خاص
يه روزهايى خاص هستن و من معتقدم زیر سر همین روزاست که آدم هوایی میشه و دست و دلش بکار نمیره راستش برای مطلب امروز چیزی ننوشتم. خب گاهی اینجوری میشه دیگه تنها کاری که
Read More »شيرين شدن شاهرضا و خاطره شدن شيرين
زمانی باید روی پنجه پا بلند میشدم تا قدم به ویترین قنادی شاهرضا برسه و بتونم مارسپان مورد علاقه ام رو انتخاب کنم. اونروزا همیشه دلم برای بطری هاى شکلاتی کوچکی که دورش کاغذرنگی
Read More »اجازه خروج با کلم قرمز
گمونم یه هفت هشت نفری بودیم. همگی دور تا دور یک میز مستطیل بزرگ نشسته و با خودکارهایی که با سیم پلاستیکی به میز وصل بودن مشغول پر کردن فرمهاى گذرنامه بودیم. هر از گاهی هم
Read More »سالاد سبز و چشم اندازگندم زار بچگی
زیر آسمون آبی ؛ میون گندمزار دوتا داس هاشون رو گذاشتن و زیر سایه خرمنی که جمع کردن خوابیدن. اونقدر راحت خوابیدن كه هر وقت خسته میشم بجای تجسم یک رختخواب گرم و نرم، این
Read More »خَلسه در استخر و کیک دَمَر
بعضى موقعيتها رو چون زیاد تجربه ميكنى توى ذهنت حك ميشن طورى كه كوچكترين تغيير به نظرت مياد. چند روز پيش توى استخر یه چیزی غیر عادی بود. یا بهتره بگم اشتباه بود آقای مسن
Read More »بهار روی خط پیکادلی
چند وقت پيش يادم مياد يك صفحه اينستاگرام رو پيدا كرده بودم كه از مسافران جالب مترو لندن عكس ميذاشت. وقتى روى خط پيكادلى با داستانى كه ميخوام برات تعريف كنم روبرو شدم
Read More »اردیبهشت و قانون های عشق
ماه اردیبهشت از نظر من ماه خیلی خوشیه کارها و دوندگی های سال نو و نوروز تمام شده و ما هم با کلی ایده و برنامه آماده هستیم تا بقیه سال رو تا اسفند
Read More »