غذای اصلی »
لباس بی قواره و تلاشی برای درخشش
صورت خندان آراسته، و ماتيك خوشرنگش خیلی به چشم میآمد اگر لباس فرم بیقواره، با لوگوى بشدت بزرگ و براق شركت تميزكارى، خودنمایی نمیکرد متوجه نمیشدی که مسئول نظافت این سرویس بهداشتی است احتمالاً
Read More »کاشت؛بَرداشت وپخت باعشق بمقدار کافی
چند روز پیش دوست عزیزی از گلخونه دوست عزیزش؛ برای من مقداری گوجه فرنگی نارنجی و اسفناج … آورد نمیدانم تا بحال این حس را تجربه کردی یا نه ؛ اینکه چیزی بدستت برسد
Read More »سفره های قدیمی وحلیمی بسرعت نور
خیلی ها گوشه حیاط دور اجاقهای بزرگ جمع بودند عده ای مشغول روبراه کردن بساط آش بودند و عده اى هم مشغول تفت دادن آرد حلوا. چند نفری هم در آشپزخونه پلو ها
Read More »خط دو و آرزوهای دور
در حاليکه خرید هایم را در سبد وارسی میکردم برای پرداخت به طرف صندوقى رفتم که کمترین صف را داشت بهترین گزینه همان خط دو بود که مختص مشتری هایی بود که بين يك
Read More »انتظار؛مسابقه ودوست بد قول
با دوست بد قولی درمحلی شلوغ و پر رفت و آمدی قرار داشتم از سر انتظار گوشه ای ایستاده بودم و خودم رو با دیدن رهگذرها سر گرم کرده بودم. در حال رصد بودم
Read More »نودل بی ربط و سفره های قدیمی
خیلی ها گوشه حیاط دور اجاقهای بزرگ جمع بودن. عده ای مشغول روبراه کردن بساط آش بودن و عده اى هم مشغول تفت دادن آرد حلوا. چند نفری هم در آشپزخونه پلو ها رو آماده ميكردن. چنان
Read More »صف مخابرات ؛ فِری و مادرش
هنوز دو دل بودم ؛که نگهش دارم یا تعطيلش كنم حس میکردم کار وقت گیر و بدون نتیجه ایه ؛روزها بود که داشتم با خودم کلنجار میرفتم اولین روزم در تهران، برای
Read More »پرده گُل گُلی و عشق بمقدار کافی
خیلی وقت بود که دورا دور و ازراههای مجازی فولکس آبی و سفید رو تعقیب میکردم کیلومترها فاصله و قاره های متفاوت هیچ کدوم باعث نشدن که حتی یک روز هم از مسیر
Read More »شيرين شدن شاهرضا و خاطره شدن شيرين
زمانی باید روی پنجه پا بلند میشدم تا قدم به ویترین قنادی شاهرضا برسه و بتونم مارسپان مورد علاقه ام رو انتخاب کنم. اونروزا همیشه دلم برای بطری هاى شکلاتی کوچکی که دورش کاغذرنگی
Read More »