[pro_ad_display_adzone id=5]
سرمه مدادی ؛ عرق بیدمشک ؛ خیابان مولوی
Lyla Owfi
May 27, 2012
صحنه هایی که میخوام برات تعریف کنم فکر نمیکنم در هیچ جای دنیا بتونی ببینی
موقعیت : ساعت حدود ده صبح در واگن مترو مخصوص بانوان بین ایستگاههای مفتح و مولوی
صدای نازک اما بلند یک دختر جوان حدود بیست ساله رو میشنوی که میگه :خانمم سرمه مدادی ؛ پاک نمیشه ؛ رنگش ثابته ؛ باهاش برو استخر تکون نمیخوره . خانم های عزیز کسی هست که از این سرمه مدادی ها تو چشمش کشیده باشه به بقیه نشون بده ؟
خانمم امتحان کن ؛کسی میخواد براش بکشم
همینطور هم که بلند بلند تبلیغ میکرد روی دستش خطی میکشید و با دست روش مکشید که نشون بده پاک نمیشه
یک چندتایی هم میفروشه
با دور شدن این صدا؛ صدای یک زن جوون حدود ۳۲ ساله کاملا واضح بگوشت میرسه که میگه خانم های نازنین لاک های با دوام ؛ تنوع رنگی زیاد ؛ رنگهای جیغ تابستونی ؛ بدو خانمم اگه از اینجا رد بشم همه رنگها رفته ؛ بدو بدو
در این بین هم بعضی از خانمها یا روی ناخن خودشون یا کیسه ای که دست فروشنده است رنگ رو امتحان میکنن
بمحض رد شدن خانم لاک فروش
صدای خانمی مسن رو میشنوی که خانم ها رو دعوت به خرید کلاه حجاب ؛ ساق حجاب ؛ یقه حجاب ؛ دستکش های نخی ؛ و کف جوراب میکنه
و جالب اینجاست که همه کم و بیش فروش خوبی هم دارند . بیشتر مسافرین که احتمالا مسافرین هر روزی این مسیر هستند هم از اجناس و هم از قیمت کالاها خبر دارند و جالبتر اینکه فروشنده ها چون دستشون پره از خود مشتری میخوان که بقیه پولشون رو از توی ساک دستیش برداره
خانمی هم بود که آدامس و خوراکی میفروخت و فروشش از همه بیشتر بود
برام جالب بود که تمام این فروشنده ها با هم کنار میومدند و مزاحم کسب هم نمیشدند
همینطور که بهشون خیره شده بودم پیش خودم فکر کردم اگه من قدرتی داشتم که میتونستم نامرئی بشم و با این ادمها همراه میشدم و به زندگیشون سرک میکشیدم چی میدیدم مطمئن هستم که زندگی هر کدوم از اینها یک کتاب داستان داشت
اما نه شاید هم فقط چند کلمه میشد ؛ احتیاج ؛ همت و غیرت
راستی چه انگیزه ای پشت این تلاش بود
دلم گرفت
وقتی که ایستگاه مولوی پیاده شدم حس کردم که دختر جوان سرمه مدادی ؛ زن مسن حجاب فروش ؛ زنی با لاک های جیغ تابستانی همه و همه با من همراه شدند
و تا آخر روز لحظه ای ازمن جدانشدن حتی زمانی که رسیدم خونه و از گرمای بیرون و تشنگی یک لیوان شربت عرق بید مشک رو سر کشیدم دلم خواست که همه اون فروشنده ها واقعا با من بودند تا یکی یک لیوان شربت مهمونشون میکردم و فکر کردم که این تنها کاری بود که من میتونستم براشون بکنم و ای کاش که
دستور اینهفته فقط شربت ساده است به این امید که همه زندگی ها ساده و شیرین بشه
موادی که برای شربت شیرین ساده لازم داری
عشق بمقدار کافی
شکر پنج لیوان
آب شش لیوان
شکر و آب رو در یک قابلمه ترجیحا استیل بریز و روی حرارت متوسط بذار کمی هم بزن . و بهشون فرصت بده تا بجوش بیان و بعد از مدتی بقول قدیمی ها قوام بیاد به همین سادگی و شیرینی
وقتی که کاملا سرد شد بریزشون در شیشه
و هر وقت خواستی با انواع عرقیات ؛خاکشیر و یا آب لیموی تازه همراهش کن و در کنار اونی که دوست داری نوش جان کن و یاد منم باش
تا دوشنبه دیگه اگر در مسیرت دستفروشی دیدی حتما ازش خرید کن
Related
About the author: Lyla Owfi View all posts by Lyla Owfi
دقیقا به نکته خوبی اشاره کردین ، احتیاج و مهم تر از اون غیرت و همت و ایکاش سازمانی این چنین زنان را حمایت میکرد ممنون از شما
سلام لیلای نازنین
حالتون چطوره مدتی بود نتونسته بودم بهتون سر بزنم امیدوارم که خوب باشین.
پس شما هم بالاخره متروهای اینجا را مشاهده کردین خیلی بامزست بخصوص خطهائی که تا تجریش میرن اینقدر فروشنده داره که آدم نمیدونه به کدوم نگاه کنه یکی از مشغولیات من تو مترو نگاه کردن به همین خانومها و فکر کردن به زندگیشونه.
بله فاطی جون خیلی از این ایکاش ها هست
ممنون از تو عزیز که همیشه با مهر مهمان این سفره هستی
شاد باشی
شاپرک جان خوشحالم که بعد از مدتها دوباره سر سفره اینتر نتی میبینمت
جات خالی بود
شاد باشی عزیزم
سلام ليلى عزيز و پر مهرم، شما انقدر لطيف و با احساسيد كه با متنهاى قشنگ و عميقتان كلى انسان را تحت تآثير قرار ميدهيد، اشك من كه سرازير شد ….، دوستتان دارم و ممنونم كه هر هفته با محبت، گرمى و عشق را برايمان به ارمغان مياوريد، به دستهاى گرم و پر مهر پروردگار مهربان ميسپارمتان
نیلوفر جان همیشه به من لطف داری
خوشحالم که از این پست خوشت اومد
ممنون از محبت همیشگیت عزیزم
شادباشی
چقدر زنده و زیبا صحنه هاییکه می بینی رو توصیف می کنی طوری که احساس کردم منم سوار اون واگن و مسافر ولوی بودم .
ممنون سیمین جون
شاد باشی عزیزم
مثل همیشه عالی بود لیلی جونم.
خوشحالم خوشت اومد سمیه جان
شاد باشی عزیزم