نو جوون بودم و عشق فیلم برداری
یک دوربین داشتم که برای زمان خودش کلی ژیگول بود و پیشرفته . لابد میگی با اینهمه امکاناتی که امروز هست خیلی مسله مهمی نیست . اما اگه بهت بگم من از زمانی میگم که فیلمها هشت میلیمتری بود ؛ اونوقته که جالب میشه . دوربینهایی که هر فیلمش سه دقیقه بود .همه اینا یک طرف انتظاری که میکشیدی تا این فیلم چاپ بشه یک طرف . چون تقریبا یک چیزی حدود یکماه؛ تا چهل روز طول میکشید که این فیلم رو برای چاپ بفرستن آلمان و بر گرده . باورت نمیشه که من چه هیجانی داشتم تا این فیلم بره و برگرده درست حالت مادری رو داشتم که بچه عزیزش رو میفرسته سفر و چشم براه برگشتنشه
تازه کار اصلی وقتی شروع میشد که فیلم رو تحویل میگرفتم . باید فیلمهای مربوط رو بهم وصل میکردم و روش آهنگ میذاشتم یا بعضی وقتها از همون مراسم با یک ضبط صوت که کاست میخورد صدا رو ضبط میکردم و میذاشتم روش . حالا کیفیت صدا و تصویر چی بود بماند . بعدم که برای پخش یک پروژکتور داشتم که با صدایی که خیلی هم کم نبود روشن میشد و تصویر رو روی یک دیوار سفید یا یک پرده متحرک در یک اتاق تاریک میدیدیم
که البته گاهی هم بدلیلی فیلم می ا یستاد و یک تکه فیلم میسوخت نمیدونی دیدن این صحنه که یک دفعه یک تکه فیلم سیاه میشد و دایره اش هی بزرگ میشه چقدر ناراحت کننده بود . جایی که وسایل مونتاژ و ادیت کردن و نمایش اون میگرفت هم که داستانی دیگر داشت . گرفتن فیلم و دیدن اون خیلی دردسر داشت اما شیرین بود شاید چون رسیدن به نتیجه کار آسون نبود . یک دفعه یادمه که من دو حلقه فیلم گرفتم که تمام هنرم رو در فیلم برداری بکار برده بودم یعنی در یک سیزده بدر خانوادگی از همه مراسم فیلم گرفتم و از آخرین تکنیک اون زمان که صحنه ها کم کم محو میشدن هم استفاده کردم . برای دیدن اون فیلم نه تنها من که کل آدمهای توی اون فیلم منتظر برگشتش از آلمان بودند . خلاصه فیلم رسید و بعلت عجله دوستان من رضایت دادم که فیلم رو بدون ادیت نشون بدم دردسرت ندم فیلم اول رو گذاشتیم و کلی همه به به کردند. بعد از سه دقیقه فیلم دوم رو گذاشتم که دیدم ای بابا فیلم یک بنده خدای دیگه رو عوضی برای من فرستادن. دلم خیلی سوخت نه برای اینکه فیلم من قسمت دومش نبود ؛ برای اینکه اون بیچاره تمام فیلمش از مسافرت افریقا بود و مسلما اون بیشتر دلش سوخته بود
البته من با مراجعه به کداک سعی کردم که فیلم رو به صاحب اصلیش برسونم حالا بدستش رسید یا نه خدا میدونه . فیلم من که هیچوقت بدستم نرسید
اینروزا با دیدن دوربین های مختلف و از اون جالبتر تلفن ها خنده ام میگیره . توی یک مراسم هر کسی رو که میبینی داره فیلم و عکس میگیره و از همون جا هم برا ی بقیه مهمونها میفرسته . با اینکه الان دوربین مورد علا قه ام میون کلکسیون دوربین های پسرم داره خاک میخوره اما هنوزم وقتی میبینمش لبخند به لبم میاد و به این فکر میکنم که این دوربین فیلم چه عزیزانی رو گرفت که الان آرزو دارم اینجا بودن ومن میتونستم ازشون عکس و فیلم بگیرم تا همچنان در ذهن من پر رنگ بمونن
من نمیخوام شعار های تکراری بدم که ؛ قدیمیها بهتر زندگی میکردند محبت بیشتر بود یا هزار هزار حرفهایی که من و تو داٍئم میشنویم . من عاشق این پیشرفتم عاشق اینم که اینروزا خیلی سریع به مقصود میرسیم عاشق اینم که خیلی سریع میتونیم از کسایی که دوستشون داریم عکس بگیریم و از اون سریعتر برای کسای دیگه که بازم دوستشون داریم بفرستیم و حتی همون موقع تو فیس بوک ؛ گوگل پلاس یا چمیدونم هزار جای دیگه بذاریمش
اما چیزی که مطمئنم اینه که ؛
لحظه های زندگیمون رونمیتونیم تکرار کنیم پس چه بادوربین هشت میلیمتری چه با پیشرفته ترین دوربین دیجیتال مهم اینه که تو که پشت دوربینی یادت نره که حتی قدر این لحظه که به اندازه یک باز و بسته شدن دیافراگم دوربینه رو بدونی
خلاصه کلام این که از هیچ لحظه زندگیت بی تفاوت نگذر
یک دسر خیلی ساده برات دارم که بهمون سادگی گرفتن فیلمهای امروزیه
موادی که برای« دسر پرتقال دیجیتالی» لازم داری
مثل همیشه عالی بود ممنون
ممنون از تو فاطی جون
شاد باشی عزیزم
آخی منم برادرم از این دوربینا داشت دقیقاً همین کارهارو میمکرد. همه رو جمع می کرد تو یه اتاق چراغارو خاموش میکرد و روی دیوار فیلمهای خط خطی نشون می داد. کلاً یادم رفته بود دیگه همچین روایی رو دیدم 😉
برم زودی این پرتقال دارچینی گرم رو درست کنم و با بستنی وانیلی مطمئنم عالی و خوشمزه ـس، مخصوصاً وقتی کنار کسی که دوستش دارم بخورم :*)
راستی یه خاطره که خیلی بی مربوط به نوشته زیباتون نیست:
ماه عسل رفته بودیم کیش. مسلماً خیلی بهمون خوش گذشت و کلی عکسهای یادگاری قشنگ و واقعاً خاطره انگیز. خلاصه روز آخر که برای برگشتن رفتیم فرودگاه بخاطر تاخیر 3 ساعته پرواز بجای معطل شدن تو فرودگاه رفتیم پاساژی که خرید کرده بودیم برای قرعه کشی. جالبه که رفتیم و برنده هم شدیم و می خواستیم عکس یادگاریمون رو بگیریم که هر چی گشتیم دوربینمون رو پیدا نکردیم و بعد از پیگیری فهمیدیم توی سالن انتظار فرودگاه جاگذاشتیم و هر چی گشتیم پیدا نکردیم. در واقع فیلم دوربین مدار بسته فرودگاه رو که دیدیم فهمیدیم یه مسافر که می خواسته سوار هواپیما بشه اونو برداشته و … 🙁
هیچ وقت یادم نمیره به حدی اون روز گریه کردم که نگو. اما هبعد از اینکه همسرم کلی باهام حرف زد و آرومم کرد حالم خوب شد.
یه جمله بهم گفت که هم آرومم کرد و هم باعث شد دیدم عوض بشه. نه تنها به دوربین و عکسهای ماه عسلمون بلکه کلاً به زندگی و خاطراتش. جمله ای که گفت این بود:
“یادت باشه همیشه به زندگی با چشمهات نگاه کن. نه با چشم سر، با چشم دلت. اینجوری هر جا بری با دوربین یا بدون دوربین همه چیز تو ذهن و دلت ثبت و ضبط می شه و دیگه امکان نداره یادت بره.”
همون شب تمام خاطرات اون روز و عکسهایی که با اون دوربین کذایی انداختیم رو بتو ذهنم با تمام جزئیات مرور کردم. با اینکه تازه 2/5 گذشته اما به محض یادآوری ماه عسلمون انگار دارم عکسهای قشنگ و خندونمون رو می بینم.
خصاصه تمام عکسهای ماه عسلمون که در واقع اولین مسافرت دونفریمون بود بر باد رفت اما ذره ای برای من مهم نیست چون یاد و خاطره ش مو به مو تو ذهنم. این کار رو با تمام مسافرت ها و تمام خاطرات و روزهای قشنگم کردم و 100% موفقیت آمیز بود.
شرمنده که پر حرفی کردم اما دوست داشتم من هم یه تجربه خوب بهتون بگم بلکن یه کوچولو جبران تمام نوشته های خوب و زیباتون بشه :* 🙂
ليلي جون ياد اون مهمونيها بخير اينو كه ميخوندم همش امير خان معتضدي جلوي جشمم بودن. تو رو خدا اكر إز اين فيلمها جيزي ديجيتاليزه كرديه براي من هم بفرستين. مرسي
لیلا جون سلام/من همیشه با عشق و صفای باطنم آشپزی میکنم و همیشه هم موفق بودم و بقیه هم راضی/از داشتن دوستی هنرمند و با احساسی چون توشادم
الهه عزیز منم از دوستی با شما خوشحالم و همینطور از اینکه مهمان سفره اینترنتی هستید
امیدوارم که میزبان خوبی برای شما باشم
شاد باشید
منیر عزیز خوشحالم که باعث شدم که یاد قدیم بکنی
فکر کنم که از این پرتقال خوشت بیاد نوش جان
منیر جان چقدر قشنگ نوشتی و از اون قشنگتر دید همسر عزیزته
منم با این حرف موافقم امیدوارم که همیشه شاد و خوش باشی ممنون که خاطراتت رو با من شریک شده
آره مریم جون یاد اون روزا بخیر حتما بالاخره یکروزی اینکار و میکنم و مطمئن باش برات میفرستم
میبوسمت
Lili jun. Happy New Year. Barat va kanevadeh salamati va shadi aresu mikonam. love, manijeh
واقعاً کاش اون عزیزان الان بودن!
ممنون منیژه جون
منم برای شما همگی بهترین ها رو آرزو دارم
کاش میشد تاتا جان
salam banooe eshgh…kheili ghashang bood…man ham asheghe akasiam…kheili vaght pish ye dorbine zenit ba dostam ba ham dashtim…v miraftim toe bazar sarposhideh arak v ax migereftim….kheili az akasi khatereh daram…en neveshtehae u ham mana bord be on salha…kheili ba safa v ziba tosif kardid…dame hame onhaee ke toe filmhae shoma bodan v dame shoma hamishe garm v zendeh…
خوشحالم لیلی جان که خوشت اومد و ممنون از محبت همیشگیت
پس کلا ذاتا هنرمندی لیلا جونم
منم این دوران رو بیشتر دوست دارم حتا ارزو میکنم کاش یه چند صد سال بعد به دنیا میومدم که همه چی راحتر از اینی که هست باشه
مرسی دوستم مثل همیشه عالی بود
لیلا جون من فکر کنم که اگه چند صد سال دیگه بدنیا میومدیم مثل حالا قدر اینهمه پیشرفت رو نمیدونستیم
به نظر من بچه هایی که در دوران اینترنت بزرگ شدن به اندازه ماها که دوره قبلی رو دیدیم ذوق و شوق ندارن
ممنون که مهمان سفره اینترنتی بودی
🙂
عزیز s
ممنون
عالی بود لیلاجون … درست مثل همیشه هم دستور هم دلنوشته هات عالی هستند عزیزم من که روحم با خوندن مطالبت شاد میشه و مزه ی غذا ها و دسر ها رو برام دو چندان میکنه موفق باشی دوست عزیزم لی لی 🙂
ممنون لیدا جان از این انرژی مثبتی که بهم دادی
امیدوارم که همیشه شاد باشی و شیرین کام