.یادمه یکی از سالهای دوران دبیرستان بود
من و یک عده از دوستام عشق اینکار رو پیدا کرده بودیم که از اواخر ماه اسفند بالای تخته کلاس روزای مونده تا عید رو بنویسیم
هفته آخر اسفند هم که تعداد روزای باقیمونده تا عید یک رقمی شده بود ساعت ودقیقه و ثانیه رو هم بهش اضافه کردیم
کلی هم از طرف بچه ها مورد تشویق قرار می گرفتیم برای معلم ها هم جا افتاده بود که اون قسمت بالای تخته رو پاک نکنن
تنها معلمی که زیر بار این کار نرفت ؛ دبیر فیزیکمون بود که علاوه بر اعتراض ؛ نوشته رو هم از روی تخته پاک میکرد
خوب یادمه اونروز رو ؛ اولین کلاس بعد از تعطیلات عید فیزیک داشتیم و این پر واضحه که بعد از کلی خوش گذرونی بدترین اتفاق اینه که شما بشینی سر کلاس فیزیک اونم با معلمی بد اخلاق و خشک
نمیدونم رو چه حسابی بازم تصمییم گرفتیم که نوشتن تاریخ رو بالای تخته ادامه بدیم . بچه ها هم که دنبال راهی برای شلوغ کاری میگشتن تایید کردند و خلاصه بعد از در آوردن تاریخ ؛ دوست قد بلند من شروع کردن با گچ رنگی روی تخته سبز نوشتن . همه کلاس هم با شور زیاد نویسنده روتشویق میکردند هنوز نوشتنش تمام نشده بود که سکوت بچه ها باعث شد ما چندتا که پای تخته بودیم به طرف در کلاس برگردیم برگشتن همانا و دیدن معلم عصبانی که تقریبا از شدت عصبانیت یک رنگی بین قرمز و بنفش شده بود همانا. بعد هم با صدای فریاد معلم از حال شوک خارج شدیم که میگفت بس کنید این مسخره بازیا رو ؛ برای چی مینویسید که چند روز مانده . اگه خیلی شهامت دارید بنویسید چند روز از سال رفته ؛ بعدم بشینید حساب کتاب کنید که توی این روز های گذشته چکار کردید چه عملی انجام دادید که به هدفتون نزدیکتر شدید .یا اصلا تو این مدت که گذشته از خودتون رضایت داشتید؟
ازالان حساب کتاب کنید تا وقتی به سن و سال من رسیدید حسرت نخورید که قرار بود چی بشم و چی شدم
قرار بود چکار کنم و هیچ کار نکردم بعدم در کلاس رو محکم بهم زد و رفت بیرون
اونروز کلاس فیزیک تعطیل شد بعد از اونم دیگه هیچکس روی تخته کلاس تاریخ ننوشت
سالهاست که از اون روز گذشته اما من هنوز صورت معلمم رو از یاد نبردم . با اینکه درس فیزیکی که بهمون یاد داد شاید برای خیلی ها مون کار برد نداشت اما این درسش برای همیشه تو خاطرمون موند
.آخر هر هفته ؛ هر ماه ؛هر سال با خودم فکر میکنم که از این مدت که گذشت چقدر ش مفید بوده
حالا هم میخوام بگم امروز که من دارم مینویسم و تو میخونی ۴۶ روز از سال گذشته ؛
ببینم تو از این مدتیکه گذشته رضایت داشتی؟
این هفته یک نوشیدنی درست کردم بیاد معلمم آرزو میکنم که هر جا که هست سلامت باشه و راضی از زندگیش
موادی که برای « اِسموتی رضایت » لازم داری
عشق بمقدار کافی
آناناس ترجیحا کمپوت ریزشده دو فنجون
آب پرتقال یک فنجون
رنده پوست پرتقال یک قاشق مربا خوری
عسل دو قاشق غذا خوری
شیر ۳/۴ فنجون
ماست کم چرب یک فنجون
برای اینکار بهتره چند ساعتی آناناس هارو در فریزر بذاری
تمام موادت رو بهمراهی آناناس های یخی در بلندر بریز و درش رو بذار.برای احتیاط دستت رو هم بذار روی در بلندر که یک وقتی موقع روشن شدن نپاشه بیرون و کار دست خودت بدی
خوب که مواد باهم مخلوط شدند در لیوانهای زیبا بریزشون و با رضایت در کنار اونی که دوست داری نوش جان کن
تا دوشنبه دیگه با خودت بشمار کارایی که کردی و ازش راضی بودی
برای رسیدن به سفره اینترنتی فیس بوک اینجا کلیک کن
چه نوشیدنی تابستونی ای به به 🙂
وقتی به روزهای گذشته نگاه کنیم و به هدفمون فکر کنیم سریعتر قدم برمیداریم
حتما درست كردن اين نوشيدني يكي از اون كارايي ميشه كه دوست دارم انجام بدم ممنون
با سلام و تشكر از محبتها و قبو زحمات … ليلى جون درس و شايد بهتر است بگويم كه خاطره آموزنده شما تلنگر بجائى بود ، ديروز به اصفيا ميگفتم سرعت گذشت زمان را حس ميكنى؟ هر روز، هر هفته، ماهها چقدر شتابان از پى هم ميگذره ؟!!! حقيقتأ از لطف و تذكر لطيفتون ممنونم، اميدوارم كه همواره به بهترين نحو ممكن و با شادى و سلامتى لحظه ها را سپرى كنيد
به به تستر عزیز
کم کم داشتم نگران میشدم از نبودنتون
شاد باشید و نوشیدنی هم نوش جان
فاطی جون خیلی هم خوشمزه است
نوش جان
نیلوفر جان
واقعا اینروزا سر برمیگردونی میبینی یکماه گذشت! ممنون از محبتی که همیشه به من داری
شاد باشی
سلام لبلای عزیزوممنون ازاین نوشته بسیار زیبا وآموزنده وهمچنین دستور نوشیدنی خوشمزه تابستونی همیشه شادوخوشحال باشی گلم بوووووس
ممنون از شما ملیحه نازنین
نوش جان و شاد باشید
asheghe matalebi hastam ke avale dastooraie ashpazitoon minevisid.mamnoon
ممنون سیما جان
منم عاشق این انرژی های مثبتی هستم که بهم میدید
شاد باشید و مهمان همیشگی سفره
دلم گرفت 🙁 واقعا روزها چه زود میگزه
خدا نکنه دلتون بگیره
باید قدر روزایی که در پیش داریم رو بیشتر بدونیم
شاد باشید