[pro_ad_display_adzone id=5]
سوپ داغ و برف
Lyla Owfi
January 16, 2011
دوران بچگی و برف چه عالمی داشت
همون زمان که برف و بارون بموقع میومد و همه فقط به خود برف فکر میکردند و نه به اینکه برف بیاد که هوا تمیز بشه یا اینکه برف بیاد که باز تابستون نگن برف کم بود آب و برق قطع بشه
همون زمان که بچه ها بچگیشونو میکردن و بزرگام به کارهای بزرگتریشون میرسیدن
یادمه که هر فصلی آداب خودشو داشت زمستون ها تو خونه بخاری بود .حرارت و گرمایی که با کمی بوی نفت قاطی بود . روزهای برفی اگه مدرسه تعطیل نمیشد؛ بعد از ظهر که زنگ آخر رو میزدن . تمام مسیر مدرسه تا خونه گلوله برفهایی بود که تو سر و کله هم میزدیم .زنگ در خونه رو که میزدیم بلا فاصله میشنیدی با اون ریخت نیا تو همه جا رو کثیف میکنی
بعد که برف رو میتکوندی؛ باسرعت میرفتی سراغ بخاری که پا هاتو که دیگه از شدت سرما بی حس شده بود بهش بچسبونی. و امان از وقتی که فشار پات کمی بیشتر میشد و لوله بخاری از جاش در میومد و دوده میریخت تو اتاق.و کلی زحمت اهل خونه زیاد میشد
وای چه کیفی داشت که همیشه میدونستی روزای برفی حتما آش هست؛ گرم و خوشمزه . هنوز هم تمام لحظه ها با جزییتاتش تو سرمه
دقت کردی همه چیز حتی لذت بردن از خوشیها ؛ آرزو کردن ؛ رویا دیدن همه یک طور دیگه شده؟ یک نمونه اش مثلا وقتی آسمون آبی رو میدیدی همیشه دلت میخواست که پرنده باشی و آزاد تو آسمون پرواز کنی . اما حالا جرات نمیکنی که همچین چیزی بخواهی میدونی چرا ؟
چون دیگه حتی پرنده ها هم به خوشبختی قدیمیهاشون نیستن . شنیدی که هزاران پرنده در آرکانزاس آمریکا از آتش بازی های سال نو مردن و از آسمون افتادن پایین
یادر رومانی یک سری « سار » از خوردن تفاله های انگور یک کارخانه شراب سازی مسموم شدن و ریختن پایین
یا در سوئد صدها زاغ با خودرو تصادف کردن
اینروزها هیچ چیز و هیچ کس سر جایی که باید باشه نیست دیگه کمتر دل کسی برای طبیعت که سهله برای آدما و جونشون میلرزه
اما از طرفی وقتی که میشنویم در موقع سقوط هواپیما در ارومیه ؛ تا رسیدن نیرو های کمکی ؛ چطوری مردم محلی دست خالی به کمک مجروحان رفتن . نشون میده که هنوز هم میشه امیدوار بودکه هستن کسانی که جان انسانها براشون مهمه
به امید اینکه دیگه هیچ کس چشم براه مسافرش نمونه
فکر کنم توی این زمستون که بیشتر جاها برفه و طرف ما هم که یک کم بیشتراز جاهای دیگه ؛ یک سوپ میچسبه
موادی که برای سوپ «تره فرنگی و هویج »لازم داری
عشق بمقدار کافی
امید به روزهای خوش به اندازه تمام پیمانه های دنیا
پیاز این دادرس فصل سرما ی زمستان یکی اما درشتش
تره فرنگی حلقه شده سه ساقه
هویج نارنجی خوشرنگ رنده شده سه تا متوسطش
سبر نازنین ریز شده سه حبه
زنجبیل تازه رنده شده یک قاشق غذا خوری
آب مرغ یا گوشت یا آب خالی هفت تا هشت لیوان
جعفری تازه خرد شده یک فنجان
کره خوش عطر دو قاشق غذا خوری
هات سُس از یک قاشق مربا خوری تا هر چقدر که دلش رو داری
نمک و فلفل هر چقدر صلاح میدونی
شما محبت کن
در یک قابلمه قشنگ که روی حرارت متوسط گذاشتی ؛ پیاز ها رو با کمی کره تفت بده . کمی که رنگ پیازها برگشت سیر عزیز و زنجبیل رو بهش اضافه کن
به اونام فرصت بده رنگ عوض کنه« هرچی از این رنگ عوض کردن برای سیر و پیاز خوشم میاد از رنگ عوض کردن آدما بدم میاد». خب حالا شما تره فرنگی رو بهمراهی هویج خوشرنگ رو بریز روی پیاز و دوستان
آب مرغ رو اضافه کن و درش رو یذار زیرش رو کم کن و بهشون فرصت بده که به تفاهم برسن
تا این اتفاق بیفته؛ شما هم وقت از دست نده توی این هوای سرد یک چای خوشرنگ برای خودت بریز و کتابی که دوست داری بردار و برو برای خودت عشق کن
سوپت که خوب پخت و همچین بقول معروف جا افتاد جعفری تازه رو بهش اضافه کن و همی بزن و از روی حرارت برش دار . بکشش در قشنگترین کاسه خونت و در کنار اونی که دوست داری نوش جان کن
تا دوشنبه دیگه وجودت پر از آرامش باشه
Related
About the author: Lyla Owfi View all posts by Lyla Owfi
چه خوب پس توهم بوی نفت یادته!سرگذشت پرنده ها غم انگیز بود.من قابلمه قشنگ ندارم چکار کنم اون وقت؟
دیروز وقتی آمدم سر کار و از پنجره اتاقم به حیاط نگاه کردم که یک دست سفید شده بود نا خودآگاه رفتم به چند سال قبل و یاد انگشت سلمان که از خوشحالی که فردا مدرسه تعطیله تو هوا می چرخید و بقیه ماجرا ….. یادتونه؟؟؟؟؟ خیلی سوپ خوبیه حتما امشب درست می کنم ممنون
i miss your kitchen… ta zood 🙂
یه وقتایی نوشته هاتون و مقدمه هایی که قبل از رسیپی میذارین مفیدتر و خوندنی تر از خود رسیپیه!!! من یکی که واقعاً لذت می برم 🙂
vaghean bad az in hame barf o sarma in soup michasbe. mamnoon.
vagean yade barfhaye ghadim bekhair, ye halo havaye dige dasht 🙂 merci
az soupe khoshmazeh mamnoon
اين سوپ داغ و خوشمزه مي چسبه تو اين روزهاي سرد و بيشتر هم خواهد چسبيد اگه يكي ديگه مثل مامان آدم براش درست كنه !
حس مشترکی داریم .گاهی وقتی به گذشته فکر می کنم دلم می سوزه . نمی دونم چن وقته که مثه گذشته ها نخندیدم . نمی دونم چن وقته که مثه سابق از ته دل از چیزی لذت نبردم . کاش می شد زمان رو به عقب برگردوند .
حس خیلی قشنگی رو بهم منتقل کردید. یه عالمه مرسی.
و امیدوارم که دیگه واسه هیچ پرنده و موجود زنده و انسانی، از این اتفاقای بد نیفته. شاید محال باشه اما آرزو کردنش اشکالی نداره.
من عاشق سوپ تره فرنگی ام. با رسپی شما ام که دیگه واقعا محشر میشه.
مرسی خیلی زیاد.
چقدر قشنگ ! مرسی لیلا جون خیلی جالب بود.
جالب بود دوست عزیز
دست مریزاد
banooe eshgh , sahme kasi ke dele kheili ha ra khooshhal mikoneh chee?fkr mikoni ba chi mishe azesh tashakor kard?man begam?
sahme banoe eshgh, aramesh ,shadi ,ehsase latif v bahari ,v khandehae tolani ba khanevadeh…ena ra az samim ghalb baray on dele sheidaat mikhaham…
لیلی عزیزم ممنون از اینهمه لطف و مهربونی تو عزیز منم برات بهترین ها رو آرزو میکنم شاد باشی و عاشق
بردی منو به اعماق نوستالژی لیلا جان :)؛
بوته عزیز فکر میکنم در این اوضاع و احوال دنیا بعضی وقتهابد نباشه که آدم بقول شما بره به اعماق نوستالژی
شاد باشی
Salam kheyli ghashang neveshteh budin. Hame chiz rast va dorost bud. Faghat man ye chand bari pamo michasbundam be luleh bokhari ke kami bishtar dagh beshe ya behtar begam besuze. Merci az dasture soupetun . Shanbeh hatman dorost mikonam. 🙂
ناهید جان خوشحالم که دوست داشتید
سوپ هم نوش جان
شاد باشید