آسون »
امضای پدر و آش غیر سنتی
همیشه عاشق امضای پدرم بودم نمیدونم چرا دیدن خطهای درهمی که همیشه یکجور در میومدن یک حس اعتماد بهم میداد روزی که پدر بهم گفتن بهتره که برای خودم یک امضا داشته باشم
Read More »سَرپناه؛ تاکسی دربست و رازیانه
کم کم داستانهای من در تاکسی داره یک مجموعه میشه نمیخواستم دیگه از ماجراهای تاکسی سواریم بنویسم اما هر کاری کردم نتونستم این یکی رو نادیده بگیرم دیرم شده بود و ترافیک هم
Read More »گارسیا مارکز؛کلاس نگارش وکارولینا
دقیقا نمیدونم چند سال پیش بود سه یا چهارشایدم یک کم بیشتر اولین روز کلاس نگارش یا Writing Class بود همینکه نشستم یک دختر جوان بسرعت وارد کلاس شد و پهلوی من نشست و
Read More »لطف كن ولنتاين من نباش
دوستي برام از ماجرايى گفت كه ميخوام براى تو هم تعريف كنم ميگفت: روز قبل از ولنتاين شوهرش بهش ميگه عزيزم من فردا ميخوام بهترين روز ولنتاين رو برات بسازم دوست منم كه هيجانزده
Read More »همه آش دوست دارن ؛ من یک کم بیشتر
همه جای دنیا همیشه مادر پدرا نگرانن و مادر ها یک کم بیشتر همه پدر مادرا به بچه هاشون گیر میدن و مادرا یک کم بیشتر همه پدر مادرا یادشون میره خودشون یکموقع
Read More »سلام؛ یک قهوه لطفا
حتما برات پیش اومده که یکروزایی کلا از وقتی که از خواب پا میشی با خودت و دیگران درگیری داری درگیری اول صبحی با مو ؛ لباس ؛ در یخچال ؛ ظرف نوچ عسل
Read More »سینت جان برقی و مربای به
هر سال همزمان با فصل سرما و کریسمس و سال جدید میلادی اتفاقاتی میوفته که بعضی هاش جالبه و خنده دار بعضی هاش هم اصلا نه جالبه و نه خنده دار مثل اتفاقی
Read More »يك لحظه فراموشى ؛ مردى با دامن توری و کیک شب یلدا
چند روز پیش یک فیلم روی اینترنت دیدم که خیلی برام جالب بود یک انجمن در فرانسه هست به اسم Mimi Foundation که کارش اینه که از بیماران سرطانی حمایت میکنه جدید ترین
Read More »مافین پنير و گردو براى جشن موشوندی
روزهاى خاکستری زمان جنگ هیچوقت از خاطره ما پاک نمیشه شرایط خوب نبود ؛ سالهای ۶۰ رو میگم ؛ همه جا بوی جنگ میداد . خبرها خوب نبودن . دراون اوضاع، بودن بچه ها
Read More »