سفره »
امضای پدر و آش غیر سنتی
همیشه عاشق امضای پدرم بودم نمیدونم چرا دیدن خطهای درهمی که همیشه یکجور در میومدن یک حس اعتماد بهم میداد روزی که پدر بهم گفتن بهتره که برای خودم یک امضا داشته باشم
Read More »مجله محبوب و دسر یخی
سالها پیش ؛ خواننده دایمی مجله ای بودم که از خوندن مطالبش حس خوبی میگرفتم بااینکه به علت نبودن در ایران شماره های این مجله دیر به دیر بدستم میرسید اما مهم نبودو بمحض
Read More »پنجره قدیمی؛ دفترعقاید؛ تارتار
پارسال که تهران بودم توی یک روز پاییزی تصمیم گرفتم برم به کوچه بچگی ونوجوانیم ؛سراغ خونه قدیمی تمام میدون هفت تیر رو که اونزمان برای ما ۲۵ شهریور بود پیاده رفتم به طرف
Read More »توییتر؛هَشتَگ و چغندر
در مورد توییتر و « هَشتَگ »حتما حسابی میدونی و شایدم خودت الان حسابی تو توییتر فعالی اگر هم چيزى راجع به تويیتر نميدونى اينجا كليك كن چند روز پیش در مورد تويیتر مطلبی
Read More »سَرپناه؛ تاکسی دربست و رازیانه
کم کم داستانهای من در تاکسی داره یک مجموعه میشه نمیخواستم دیگه از ماجراهای تاکسی سواریم بنویسم اما هر کاری کردم نتونستم این یکی رو نادیده بگیرم دیرم شده بود و ترافیک هم
Read More »دانه های خوش اخلاقی و نمایشگاه کتاب
روز جمعه ؛هوای گرم ؛ تاکسی ؛ مقصد نمایشگاه کتاب تهران راننده آژانس مرد میان سالی بود که سر و وضع پریشونش نشان از گرما و خستگی میداد سر یک چهار راه همینکه
Read More »گارسیا مارکز؛کلاس نگارش وکارولینا
دقیقا نمیدونم چند سال پیش بود سه یا چهارشایدم یک کم بیشتر اولین روز کلاس نگارش یا Writing Class بود همینکه نشستم یک دختر جوان بسرعت وارد کلاس شد و پهلوی من نشست و
Read More »فیلم درمانی و کی نوآ
بعضی وقتها یک بی دقتیهایی اينقدر تکرار ميشن تا برامون ميشن عادت مثلا يكى از اين عادتها براى من اشتباه گفتن اسم بعضى آدما بود یا اضافه کردن یک پیشوند یا پسوند اضافی به
Read More »پایان تعطیلات و سالاد بی حوصلگی
یک روزایی بی دلیل و با دلیل بیحوصله ای و دستت به هیچ کار نمیره من همیشه خدا بعد از تموم شدن تعطیلات نوروز و دوندگی های ماه اسفند این حالت بسراغم میاد اصلا
Read More »