عشق »
رنگین کمان پاییزی و حس بهار
همیشه روزای آخر شهریور و اسفند حال عجیبی دارم اولی بوی مدرسه و دفتر کتاب میده و دومی بوی هفت سین و عیدی؛ من عاشق هر دو موردم نسیم پاییزی آخر تابستان و نسیم
Read More »صف مخابرات ؛ فِری و مادرش
هنوز دو دل بودم ؛که نگهش دارم یا تعطيلش كنم حس میکردم کار وقت گیر و بدون نتیجه ایه ؛روزها بود که داشتم با خودم کلنجار میرفتم اولین روزم در تهران، برای
Read More »پرده گُل گُلی و عشق بمقدار کافی
خیلی وقت بود که دورا دور و ازراههای مجازی فولکس آبی و سفید رو تعقیب میکردم کیلومترها فاصله و قاره های متفاوت هیچ کدوم باعث نشدن که حتی یک روز هم از مسیر
Read More »کار بدون عَوَض؛ به شیرینی مربا
تکنولوژی با همه خوبی ها و بدی هاش شکل زندکی همه مارو تغیير داده با هر قدم که جلوتر میریم با اتفاقهای جدیدی روبرو میشیم یکی از این اتفاقها که چند ساله در دنیا
Read More »اِمیلی دیکِنسون وآفتابه مسی
بچه که بودم با “دایی وسطیم “ عالمی داشتم. یک کم که بزرگتر شدم، هراز گاهی دستبردی به کتابهای جیبی کتابخانه اش میزدم عاشق کتابهای جیبی بودم. کتابهای خوش اندازه و سبک وزنی
Read More »آفتابه مِسی و پاناکوتای راه دور
میگفت : زمین رو یک کم بیشتر از اندازه ریشه گلت گود کن ؛ گلدون گل رو بر دار و با بیلچه یک تقه بزن کنارش ؛ اینکار مثل اینه که داری ازش اجازه ورود به
Read More »اجازه خروج با کلم قرمز
گمونم یه هفت هشت نفری بودیم. همگی دور تا دور یک میز مستطیل بزرگ نشسته و با خودکارهایی که با سیم پلاستیکی به میز وصل بودن مشغول پر کردن فرمهاى گذرنامه بودیم. هر از گاهی هم
Read More »سالاد سبز و چشم اندازگندم زار بچگی
زیر آسمون آبی ؛ میون گندمزار دوتا داس هاشون رو گذاشتن و زیر سایه خرمنی که جمع کردن خوابیدن. اونقدر راحت خوابیدن كه هر وقت خسته میشم بجای تجسم یک رختخواب گرم و نرم، این
Read More »خَلسه در استخر و کیک دَمَر
بعضى موقعيتها رو چون زیاد تجربه ميكنى توى ذهنت حك ميشن طورى كه كوچكترين تغيير به نظرت مياد. چند روز پيش توى استخر یه چیزی غیر عادی بود. یا بهتره بگم اشتباه بود آقای مسن
Read More »