muffin »
مِرى كوانت و ویور؛ همراهان مدرسه من
بعضی وقتها بدون هیچ دلیلی یک تکه از خوشی های گذشته گوشه ذهنم جا خوش میکنه و دم به دقیقه بلند ميشه جلوم رژه ميره. من هم با سر زدن بهش کلی حالم رو
Read More »سلام؛ یک قهوه لطفا
حتما برات پیش اومده که یکروزایی کلا از وقتی که از خواب پا میشی با خودت و دیگران درگیری داری درگیری اول صبحی با مو ؛ لباس ؛ در یخچال ؛ ظرف نوچ عسل
Read More »مافین پنير و گردو براى جشن موشوندی
روزهاى خاکستری زمان جنگ هیچوقت از خاطره ما پاک نمیشه شرایط خوب نبود ؛ سالهای ۶۰ رو میگم ؛ همه جا بوی جنگ میداد . خبرها خوب نبودن . دراون اوضاع، بودن بچه ها
Read More »مافین بیاد پسوورد فیس بوک مادر بزرگ
مافین بیاد پسوورد فیس بوک مادر بزرگ یادش بخیر مادر بزرگ من ؛ یک صندوق خونه داشتن و دور تا دورش صندوق های چوبی بود که بهشون قفل زده شده بود من اونجا رو
Read More »