soup »

برادر مهربان و سوپ کدوتنبل

برادر مهربان و سوپ کدوتنبل

Lyla Owfi October 27, 2014 11

  دخترم کوچک بود و دبستانش دو سه کوچه با خانه مان فاصله داشت  هر روز پیاده با هم این مسیر رو میرفتیم و کلی هم در راه بهمون خوش میگذشت کلی با هم

Read More »
اینروزا؛ دلم اونروزا رو میخواد

اینروزا؛ دلم اونروزا رو میخواد

Lyla Owfi November 25, 2012 8

اینروزا؛ دلم اونروزا رو میخواد اونروزایی که با تشک های صندلی برای خودمون خونه می ساختیم و سقفش رو هم با ملافه یا چادر میپوشوندیم و؛ اون برای ما میشد قشنگترین و امن ترین

Read More »