TheRightAmonuntOfLove »
کاشت؛بَرداشت وپخت باعشق بمقدار کافی
چند روز پیش دوست عزیزی از گلخونه دوست عزیزش؛ برای من مقداری گوجه فرنگی نارنجی و اسفناج … آورد نمیدانم تا بحال این حس را تجربه کردی یا نه ؛ اینکه چیزی بدستت برسد
Read More »بالکن قرمز پیچازی وآلبالو
روبروی پنجره من، درست به فاصله یک کوچه باریک، منظره ایست که به هیچ عنوان نمیتوانم ندیده اش بگیرم. هر قدر هم كه بخواهم از زاویه دیگری به کوچه نگاه کنم بازهم قرمز
Read More »سفره های قدیمی وحلیمی بسرعت نور
خیلی ها گوشه حیاط دور اجاقهای بزرگ جمع بودند عده ای مشغول روبراه کردن بساط آش بودند و عده اى هم مشغول تفت دادن آرد حلوا. چند نفری هم در آشپزخونه پلو ها
Read More »خنده ای از سَرِ خستگی وقهقه ای از سَرِشوق
با مهربان دوستانی بوسیله مترو عازم تمايشگاه كتاب شدم راه طولانى بود. اما با تماشاى فروشنده هاى مترو كه هر كدام به طريقى بازاريابى مى كردند مسیر کوتاهتر به نظر می آمد از خانم
Read More »بهانه شیرینِ شیرینی
خیلی سال پیش بود؛ شاید بیست و پنج سال يا شاید هم بیشتر ؛ که روزى تصمییم گرفتم به بهانه نوروز و شیرینی های مخصوصش دوستانم را بدور هم جمع کنم. خیلی زود دست
Read More »اسفند و بهانه های کوچک خوشبختی
دوباره ماه اسفند شد و سیل کارهای نکرده و فرصت های از دست رفته جلوی چشمانم رژه میروند این ماه آخر سال با تمام کارهای زیاد با ربط و بی ربطش می تواند فرصت
Read More »هفت سالگی و عشق بمقدار کافی
سالهاست که هر دوشنبه، در گرما و سرما، سفره اینترنتی، با عشق بمقدار کافی، پهن می شود و با لطف و حمایت تو نازنین و ديگر مهمان های عزیزش که از گوشه و کنار دنیا
Read More »مشاوره گُل گُلی
چند روز پیش برای گرفتن اطلاعاتی به یک موسسه فرهنگی زنگ زدم قبل ا ز اینکه تلفن به شخص مورد نظر وصل شود، صدای ضبط شده ای اعلام کرد که هزینه مکالمه دقیقه ای
Read More »تصویر واضح وقاب های قدیمی
برخلاف تصور بچه هایش، خیلی از دیدن تلویزیون مسطح و نسبتا بزرگ خوشحال نشد. با آمدن تلویزیون جدید قاب عکس ها و مجسمه چینی کوچکش در بدر و بی خانمان شده بودند تلویزیون وصل شد.
Read More »