از درخت گردوم برات گفته بودم؟
همون درختی که خودم بادست خودم کاشته بودمش
همونی که همه گفتن در نخواهد اومد چون دو تا گردو رو با پوست چوبيشون كاشته بودم
ميگفتن تو خاک میپوسه
اما بعد از مدتی سبز شدن و سر از خاک بیرون کشیدن و دلم رو به اندازه یک باغ گردو شاد کردن
همون درختی که اولین زمستون دورش رو با کیسه و گونی پیچیدم که نکنه این مهمون تازه سر زده از سرما ی کانادا خشک بشه
و بالاخره همون درختی که روزی که خونه رو فروختیم چنان سفارشش رو به صاحب جدید کردم که انگاری عزیزی را توى اون خونه جا گذاشتم
هر چند وقت یکبار بدون اراده سر ماشین رو کج میکردم و از جلوی خونه قدیمی رد میشدم تا با دیدنش انرژی بگیرم
میدیدمش و تو دلم هزار بار قربون صدقه اش میرفتم
عکس چهار فصلش را داشتم و با اینکه هیچوقت به بار ننشست اما ذره ای از عشق من نسبت بهش کم نشد
برای این هفته تصمییم گرفته بودم که به بهانه آخرین پست تابستان از درخت محبوبم بنویسم
پیش خودم گفتم داستان این درخت گردو هم داستان جالبی میشه . و اگر روزی داستانش را نوشتم میتونه در طبقه بندی ادبیات مهاجرت قرار بگیره
قصه دو گردو که از فشم به کانادا مهاجرت کردن و با تمام سختی ها و مشکلات سبز شدن، ریشه دادن و هر روز مطمئنتر و مقاوم تر به رشد خودشون ادامه دادن از تو چه پنهون كه يكى از داستانهاى
کتاب «خانه محبوب من » داستانک “چی شد که اینجوری شد؟” رو با حس همین خانه و درخت نوشتم
چند روز پیش صبح اول وقت برای گرفتن عکس از درخت محبوبم به طرف خانه قدیمی رفتم
پیچیدم توى کوچه و همانطور که داشتم مواد لازم سالاد این هفته رو توى ذهنم کم و زیاد میکردم به خانه قدیمی رسیدم ؛ نه این امکان نداشت ؛باورم نمیشد
از درخت گردوی عزیزم هيچ خبری نبود ماشین رو خاموش کرده و نکرده پیاده شدم و با ناباوری بالای سر باغچه خالی ایستادم. بغضی دو برابر گردو هایی که ۱۴ سال پیش در خاک همین باغچه کاشته بودم در گلوم بالا و پایین میشد
آخرین عکس رو از باقیمانده درخت عزیزم گرفتم و همانطور که اشک در چشمم حلقه زده بود به طرف ماشین میرفتم و یاد این جمله از داستانکم افتادم
سرم را بر میگردانم و با حس غریبی به خانه ای که حالا مال من نیست نگاه میکنم؛
رو بر میگردانم و تصمییم میگیرم که دیگر به این خانه و خاطراتش بر نگردم
ياد وقتى افتادم كه تازه اون خونه رو خريده بوديم و بعد ازچند ماه صاحب قبلى خونه به بهونه احوال پرسى خودش رو دعوت كرد و وقتى ديد كاغذ ديواريهاى بد رنگ آشپزخونه رو كنديم و ديوار ها رو سفيد كرديم با بغض عجيبى خدا حافظى كرد و رفت. شايد صاحب جديد خونه هم هيچوقت نفهمه كه اون درخت براى من فقط يه درخت نبود
بگذريم
موادی که برای درست کردن« سالادی صد در صد بدون گردو» لازم داری
عشق بمقدار کافی
تربچه حلقه شده یک فنجون
فلفل دلمه زرد خلال شده یک دونه
لوبیای سبز پخته شده دو تا سه فنجون
بادام پرک یک چهارم فنجون
آب لیموی تازه سه قاشق غذا خوری
روغن زیتون اعلا دو قاشق غذا خوری
سیر نازنین له و ریز شده یک حبه
نمک و فلفل هر چقدر دوست داری
چه سالاد دل انگيزي، ممنون
نوش جان فاطی عزیز
Derakht gerdu be eshghe baghbooneh mehraboonesh rosht kard o yakh nazad. Vagti baghboonesh avaz shod, zendegiye derakhtam avaz shod.
چقدر کج سلیقه بوده اونی که درخت گردوی شما رو قطع کرده. من هر روز با دیدن درخت گردوی جلوی پنجره ام انرژی می گیرم
بسيار زيبا توصيف كرده اي ليلى جان اميد دارم كه دهها نهالل أميد و شادي بجائ در خت كردو يت در نوشته هايت بنشانى أمود
نجمه عزیزم
خیلی نوشته ات چسبید
شاد باشی نازنین
واقعا هم کج سلیقه است چون کل درختهای او حاشیه رو قطع کرده
درخت گردوت همیشه سبز باشه
شاد باشی مریم جان
ممنون هایده جون عزیزم
همیشه از حرفهاتون کلی انرژی میگیرم
چه خوبه که هستین