[pro_ad_display_adzone id=5]
پنجره قدیمی؛ دفترعقاید؛ تارتار
Lyla Owfi
June 16, 2014
پارسال که تهران بودم توی یک روز پاییزی تصمیم گرفتم برم به کوچه بچگی ونوجوانیم ؛سراغ خونه قدیمی
تمام میدون هفت تیر رو که اونزمان برای ما ۲۵ شهریور بود پیاده رفتم به طرف خیابونی که اونموقع اسمش«روزولت» بود و حالا«مفتح» و رسیدم به کوچه قدیمی که اونموقع اسمش « دلفان » بود و حالا« قابوسنامه » و منی که اون موقع بچه بودم و حالا بزرگ شدم رسیدم جلوی تنها خونه قدیمی توی اون کوچه؛ یک خانه سه طبقه که یکروزی طبقه اولش مال ما بود و حالا مال یکی دیگه
ایستادم جلوی پنجره اتاق قدیمیم که به کوچه باز میشد. درست پشت پنجره ای که پر از خوشی و خاطرات خوب بود نا خدآگاه گوشم رو چسبوندم به پنجره نمیدونم چرا
شاید فکر میکردم که ممكنه یک صدا از گذشته بشنوم شاید صدای زنگ ساعت شماطه دارم که برخلاف معمول ملودی پیانو داشت .یا صدای کوروش یغمایی که داره آهنگ گل یخ رو میخونه و شایدم یکی از آهنگهای « بی جیز » رو . اما بجز سکوت و سردی آهن حفاظ پنجره چیزی نصیبم نشد
دیدن خونه قدیمی حتی اگه امکان ورود بهش وجود نداشته باشه خیلی دلچسبه
خونه ای که همیشه مهماندار کسایی بود که عاشقانه دوستشون داشتم کسایی که حالا خیلی هاشون نیستن
دستم رو به میله های پنجره گرفتم و حس کردم جریانى برق مانند ازم گذشت درست مثل اینکه همين دیروز بود که از میون همین نرده ها با دوستام کتاب؛ پوستر ؛ نوار کاست ؛ صفحه آهنگ رد و بدل میکردیم از همه هیجان انگیز ترش دفتر عقاید بود که هیچوقت نفهمیدم چی داشت که هم تو مدرسه هم تو خونه ممنوع بود
دفتر چه هایی که چقدر و وقت و انرژی ازمون میگرفت و نصف بیشتر نوشته ها و جواباش غیر واقعی بود اما با این حال همه براش سر و دست میشکستیم
شایدم؛ یکجورایی دفترچه عقاید اونروزا نوع قدیمی و ابتدایی همین فیس بوک اینروزای ما بود
نمیدانم به چه دلیل صاحب خانه فعلی پشت پنجره رو روزنامه چسبونده و من هر چه سعی کردم نتونستم از بین روزنامه ها روزنه ای پیدا کنم که چشمم بیوفته به اتاقی که شاهد تمام خاطرات خوب و بد کودکی و نوجوانیم بود . اونروز جلوی اون پنجره کلی خاطرات فراموش شده رو مزه مزه کردم و یاد این افتادم که یک روز یکی از بچه های کلاس توی دفتر عقاید
غذای مورد علاقه اش رو نوشته بود « میگو سوخاری با سس تار تار » كه اون زمان خيلى غذاى لوكسى به شمار ميومد و چون خيليهاحتى اسمش هم نشنيده بودن و طبق معمول مدرسه كه كوچكترين مسئله ميتونه تا حد مرگ خنده دار به نظربياد چند تایی از بچه ها شروع کردن به مسخره کردن اسم « تارتار» و عده ای هم به دفاع از نویسنده ؛که کار بالا گرفت و به دفتر مدرسه کشیده شد
دفترچه عقاید لو رفت و توقیف شد صاحب دفتر و نویسنده سس تار تار هم تا آمدن بزرگترشان مقیم دفتر شدند
اما خنده دار ترین قسمتش مال زمانی بود که وقتی آبها از آسیاب افتاد ناظم مدرسه دوست نویسنده « سس تارتار»رو کشید کنار و گفت میتونی دستور این سس رو از مامانت برای من بگیری . و این دوست ما هم که به نظرم برای رو کم کردن این غذا رو نوشته بود مجبور شد روزها در کتابهای آشپزی بگرده تا دستور رو برای خانم ناظم پیدا کنه که اگه اینروزا بود در عرض چند دقیقه به ده ها دستور در اینترنت میرسید
امروز هم من دستور همون سس رو برات میدم سسی که با تار تار بودنش برای من کلی خاطره داره
موادی که برای «سس تارتار خاطره ها » لازم داری
عشق بمقدار کافی
مایونز یک فنجون اندازه گیری
پیاز ریز شده یک قاشق غذا خوری
خیارشور ریز شده یک قاشق غذا خوری
آب لیموی تازه یک تا دو قاشق غذا خوری
شکر برای کسانی که این سس رو کمی شیرین دوست دارن یک قاشق مربا خوری
نمک و فلفل هر چقدر صلاح میدونی
در یک کاسه کوچک زیبا و ترجیحا استیل مایونز رو بریز بعد از اضافه کردن خیارشور و پیاز کمی مخلوطشون کن . الان نوبت آب لیموی تازه است که به این جمع اضافه بشه اگر دوست داری این سست کمی طعم شیرین داشته باشه شکر رو هم اضافه کن و حسابی مخلوطشون کن
مزه نهایی رو با وارد کردن نمک و فلفل کامل کن بعد در یک ظرف قشنگ و مناسب بریزش و درش رو ببند و برای یک تا دو ساعت بذارش در یخچال
بعد که این سس رو با میگو همراه کردی و در کنار اونی که دوستش داری نوش جان کردی یاد من هم باش
Related
TAGS » love,
maygoo,
sofreyeinterneti,
اینترنتی,
پنجره,
تارتار,
خونه,
دفترعقاید,
سس,
سفره,
قدیمی,
میگو
About the author: Lyla Owfi View all posts by Lyla Owfi
خیلی این متن بهم چسبید لیلی جون / من خونه ای رو که توش به دنیا اومدم و نزدیک 30 سال توش خاطره داشتم و دیروز ترک کردم / خیلی عجیبه این همزمانی مطلب شما و احساساتی که این روزا درگیرشم / روز خوبی داشته باشین
شاهد عزیزم خوشحالم که نوشته رو دوست داشتی
امیدوارم که خونه جدید براتون پر از آرامش و شادی باشه
دیدن خونه قدیمی و زنده شدن خاطرات خوش بچگی حتی از میگو با سس تارتار هم خوشمزه تره خیلی متن خوبی بود ممنون
خيلي جالب بود من هم رفتم به خيلي زمان دور موفق وسلامت وخوش باشي
فاطی جان دقیقا همینطوره که میگی
خوشمزه است اما آخرش یک طعم گَسِ دلتنگی میمونه تو دهن آدم
بهر حال چه با سس تارتار چه بی سس تارتار همینه که هست
شاد باشی عزیزم
ممنون مامان می می
خوشحالم که دوست داشتی
شاد باشی
من هم خيلي خاطره إز آن پنجره دارم
يادت هست يك ظهر تابستان إز پشت همان پنجره د زد ماشنم رأ كرفتيم
در ضمن آن زمان هنو ز. آس ام آس بنود إز پشت پنجره با همسايه روبرو
بأعلم أشاره وحركات رابطه برقرارمي كرديم. ،، !!!!!!
@Mehed
بله بله خوب یادمه
هم دزد ماشین هم همسایه روبرو
این پنجره خاصیت جادویی داره بنظرم کلی خاطره به یادمون آورد
سلام لیلای قشنگم منهم خاطرات خیلی زیادی از سالهای دور ازاین پنجره دارم ممنون ازدستورسس تارتار میبوسمت عزیزم
خوشحالم که این پست رو دوست داشتی
و ممنون از محبت همیشگیت
شاد باشی عزیزم
لیلا جونم چه قدر زیبا نوشتی واقعا لذت بردم
دیدن خونه ها و خاطره های قدیمی یه احساسی تو وجود ادم به وجود میاره که خیلی خاص و نابه
مرسی بابت نوشته ات عزیزم
و دستور سس خوشمزه ت 🙂
عطیه عزیز
امیدوارم که این پست تونسته باشه بقول خودت اون حس خاص رو بهت داده باشه
ممنون از محبتت
شاد باشی